سلام حاج آقااا .
اين مطلب شما رو خيلي وقته خوندم . اما امروز فرصتي شد نظري بگذارم. من اگه با هدف از کل خلقت کار نداشته باشم . با خلقت خودم که مي تونم کار داشته باشم . در اين زمينه يک پست دارم به نام ديکتاتوري الهي . مي دونم ممکنه وقت نداشته باشيد . اما مي تونم خواهش کنم يک نگاه به اون بندازيد . و به من بگيد چرا؟؟؟؟؟/
يک بنده خدايي نوشته بود : خدايان بازي رو شروع کردن و از تو هم نمي پرسن که مي خواي بازي کني يا نه ؟؟؟؟؟ من واقعا اين احساس را دارم . اينکه در الست از من عهد گرفتن و فراموش کردم برام جالب نيست و راضيم نمي کنه . از اين که به زور وارد اين بازي شدم ناراحتم و از کسي که منو به اين کار وادار کرده دلخور .
نمي تونم يک خداي ديکتاتور رو دوست داشته باشم . حالا هرچقدر هم که رحمان و رحيم و بخشنده و ..... يه بنده خدايي مي گفت عاشقت شد و آفريدت . من چي ؟؟؟؟ مهم نيست من چي مي خوام
اصلا دليل آفرينش رو نمي فهمم و برام قابل درک نيست خدايي که نيازي به عبادات ما نداره و اصلا نياز به هيچ چيز نداره ؛ تنهايي رو حس نمي کنه ، نياز به مونس و همدم و سرگرمي نداره . خلقت انجام بده . فياض است و ... اين هم جوابي نيست که گوش دلم بشنوه .
گاهي هم فکر مي کنم حتما به درجه اي رسيدم که روي قلبم و چشمم و گوشم مهر و پرده زده و کشيده .
شرمنده . خيلي گفتم .