• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : چند بار آرايش باطن كرده ايم؟
  • نظرات : 11 خصوصي ، 70 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5      >
     
    خيلي مطالبي جالبي داريد.درود بر شما

    شما لينک شديد
    سلام وب جالبي داري

    عاشقان منتظرند! عاشقان بى تابند، بى قرارند تا هم آواز شيدايى صبح فردا باشند. اى دريا تبار، بر گونه هاى امت ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند...

    بروزم بزرگوارم و منتظر حضور سبزتون


    [گل]

    سلام
    نمياي پيشم ؟؟؟؟؟؟
    من آپم

    ………..|”"”"”"”"”"”"”"” ” “”"”"”"”|\|_
    ………..|……*اينم وسيله * بيا ….|||”|”"\___
    ………..|________________ _ |||_|___|)
    ………..!(@)’(@)”"”"**!(@ )(@)***!(@) راستي كرايه وسيله رو ندادم خودت حساب كن
    سلام. لوگوي به سوي دوست. لطفا اينو توي تنظيمات خود قرار دهيد.ممنون.

    <center><a target="_blank" href="http://gapilig.blogfa.com/"><img src="http://www.toopup.ir/uploads/12953777081.jpg"></a></center


    سلام...

    ممنون از حضورت

    بازم بهم سر بزن

    با اجازت لينکت کردم

    زهرايي باشيد...

    خدا کنه
    سلام
    داش وبلاگت خيلي باحال شده
    دمت گرم

    جالب بود دغدغه ها زيادند کاش ما زودتر بلند بشيم براي رفعشون موفق باشيد به ما هم سر بزن.
    بسم رب الشهدا والصديقين

    با محلي كه تجلي گاه عشق واز خود گذشتگي است...

    اي بسيــــج جـان بـه کـف،اي جـان نثـــار مـــژده فتــــح و ظفـــر را کـن شعـــــار

    بهــــر رفــــع فتنـــــــه هــا در آن ديـــــــــار روبـه سوي جبهــه هـا شو رهسپـــار

    بروزم[گل]
    منتظر حضورتان هستم[گل]

    گريه کردم گريه هم اين بار آرامم نکرد
    هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد
    روستا از چشمِ من افتاد، ديگر مثلِ قبل
    گرمي آغوش شاليزار آرامم نکرد
    بي‌تو خشکيدند پاهايم کسي راهم نبرد
    دردِ دل با سايه‌ي ديوار آرامم نکرد
    خواستم ديگر فراموشت کنم اما نشد
    خواستم اما نشد، اين کار آرامم نکرد
    سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
    دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد
    ذوق شعرم را کجا بردي؟ که بعد از رفتنت
    عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

    سلام بر مرد خدا . خدا قوت

    راستش من تا به پاي مرگ نيفتم ... به پزشک مراجعه نمي کنم ... تازه اون موقع هم ديگران به زور مي برند ... مدتهاست به پزشکان اعتمادي ندارم ... و معمولا هم نتيجه اي از درمانشون عايدم نشده ... فقط اون دوقرون ته جيبم هم به جيبشون سرازير شده ....

    در مورد مسائل روحي هم دقيقا همينطور شده ... مدتها است ديگه به درمانگر ها اعتمادي ندارم ... و نسخه هاشون هم نتيجه نداره ... شايد چون فقط براي همسايه تجويز ميشه ... و خودشون لب به نسخه خودشون نمي زنن ... با عرض شرمندگي ... اما چه ميشه کرد اين منم و اونم اونها ....


    سلام

    جانا سخن از زبان ما مي گوئي

    من هم از طرز پوشش بعضي ها واقعا مکدر مي شوم

    ايا همسر، پدر يا برادرانشان مطلع هستند

    و چيزي نمي گويند؟


    بسيار حرف قشنگي بود

    استفاده کردم

       1   2   3   4   5      >