بايد كه از طوفان پرت را پس بگيرم
از بادها خاكسترت را پس بگيرم
بايد بياشوبم سكوت لالهها را
تا مستي سرتاسرت را پس بگيرم
ده جنگجو در دستهايم صف گرفته
تا از جهان انگشترت را پس بگيرم
صد سال روي سنگ قبرت بوسهام را
حك ميكنم تا پيكرت را پس بگيرم
من زنده ماندم با غلافي منتظر تا
از گُردهي شب خنجرت را پس بگيرم
حس ميكنم با بويي از تو ميتوانم
فانوس چشم مادرت را پس بگيرم
بو ميكشم دندان گرگان جهان را
تا قطره خون آخرت را پس بگيرم
(مجله امتداد)
با موضوع وصيت نامه ÷اسدادار احمد بابايي به روزم خوشحال مي شم بيايد سر بزنيد