• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : عبادتي با قدمت چند هزار ساله...اعتكاف
  • نظرات : 11 خصوصي ، 95 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     

    با سلام و خسته نباشيد.

    من خيلي دوست داشتم برم اعتکاف.خيلي هم اشک ريختم.اخه دوسال پشت سرهم رفتم ولي امسال قسمت نشد.اونجاواقعا ميشه حضور خدا رو حس کرد.يعني جوريه که احساس ميکني داري رو در رو با خدا حرف ميزني.

    يارب ؛ چون بر آرنده حاجات تويي ؛ هم قاضي و هم کافي مهمات تويي /// من سر دل خويش به کي گويم ؛ چون عالم به اسرار خفيات تويي .

    خدايا : به دستان خاليم رحم . . .
    التماس دعا

    ياد چيزاي خوب پاک افتادم

    مرسي . . .

    سلام ممنون از حضورتون،مطلب قشنگي بود وايام اعتكاف واي ماههاي قشنگ التماس دعاي شديدداريم
    التماس دعاياحق

    سلام

    بسيار آموزنده بود استفاده كردم

    مرسي از دعوت شما

    در پناه حق

    التماس دعا

    ممنون از مطلب خوبتون.
    السلام عليک يا هادي النقي
    دعوتيد...[گل]


    سلام.

    مرسي که سر زدين


    سلام دوست عزيز!

    پايگاه خبري نوجوان ايراني بروز شد.

    با نقدي بر تله فيلم " فقط بيست"

    ضمن ارائه ي ديدگاهتان در مورد اين مطلب ، در نظر سنجي خرداد 90 هم شرکت کنيد.

    پيروز و سربلند باشيد


    سلام عليکم ،

    يک حديث تقديم به شما :
    حضرت محمد-صلي الله عليه وآله-:سه چيز تباه کننده است:پيمان شکني،تخلف سنت(وروش پيغمبر)،وکناره گيري از اجتماع مسلمانان .

    (نصايح/صفحه131-آيت الله مشکيني)

    انيس قلب خود تنها خدا کن

    خدا را در دل شبها صدا کن

    زخوف حق چو اشکي را چکاندي

    به حال اين رفيقت هم دعا کن

    هزار گنج عبادت

    هزار خوان کرم

    هزار طاعت شبها

    هزار بيداري

    هزار ماه روزه

    هزار خلوت سال

    قبول حق نشود

    گر دلي بيازاري

    خواهي که رسي به کام بردار دو گام

    يک گام زدنيا و دگر گام ز کام

    بشنو سخني نکو ز پير بسطام

    از دانه طمع ببر که رستي از دام

    (بايزيد بسطامي)
    شبهاي دراز و بي عبادت چه کنم

    طبعم به گناه کرده عادت چه کنم

    گويند که کريم است وگنه ميبخشد

    گيرم که ببخشد ز خجالت چه کنم
    يا رب مکن از لطف پريشان ما را

    هر چند که هست جرم و عصيان ما را

    ذات تو غني بوده و ما محتاجيم

    محتاج بغير خود مگردان ما را
    هر که با نرگس سرمست تو در کار آيد

    روز و شب، معتکف خانه خمار آيد

    کسي به زير فلک، دست بر قضا دارد

    که اعتکاف به سر منزل رضا دارد

    مريض شوق، کي انديشه دوا دارد

    شهيد عشق، کجا فکر خون بها دارد

    به دور لعل مي آلود دوست دانستم

    که باده اين همه کيفيت از کجا دارد

    ز آتشکده و کعبه، غرض سوز و نيازست

    و آن جا که نياز است چه حاجت به نماز است

    بي عشق، مسخر نشود ملک حقيقت

    کآن چيز که جز عشق بود، عين مجاز است

    چون مرغ دل خسته من صيد نگردد

    هرگاه که بينم که در ميکده باز است

    آن کس که بُوَد معتکف کعبه قربت

    در مذهب عشاق، چه محتاج حجاز است

    هر چند که از بندگي ما چه برآيد

    ما بنده آنيم که او بنده نواز است
       1   2   3   4   5    >>    >