• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : بهترين الگو ها براي انسان...اعتكاف مورد علاقه پيامبر
  • نظرات : 14 خصوصي ، 108 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اولين کسي که در مسجد گوهرشاد نماز خواند يک عاشق بود

    روزي گوهر شاد خانم براي زيارت وارد حرم مطهر امام رضا (ع) شدزائرين مشتاقي را مشاهده کرد که براي خواندن نماز دچار مشکل بودند بلافاصله تصميم به بنا کردن مسجدي در نزديکي حرم گرفت که امروزه به مسجد گوهرشاد معروف است از آنجايي که بناي مسجد احتياج به زمين بزرگي داشت به کمک معتمد محل به مردمي که خانه هايشان در جوار حرم بود پيغام فرستاد که هرکس براي بناي مسجد خانه اش را بفروشد بيش از قيمت واقعي پول دريافت خواهد کرد و هر کس هم ناراضي است اجباري در کار نخواهد بود.همه ي مردم آن محل (که اکنون مسجد گوهرشاد نام گرفته ) خانه هايشان را فروختند جز يک پير زني که به فروش خانه اش تن در نداد ولي بعدا" در رضايت کامل راضي به فروش شد. گوهر شاد هم دستور داد خانه ي پيرزن را تخريب و بجاي آن حوضي بنا کنند تا مورد استفاده ي زائرين قرار گيرد(هم اکنون آن حوض در وسط صحن موجود است) مخلص کلام، روزي گوهرشاد خانم در حال بازديد و سر کشي ازکارگران مشغول بکار بودند و چون نقاب از چهره کشيدند يکي از کارگران در يک لحظه صورت ايشان را ديد يک دل نه و صد دل عاشقش شد. آتش اين عشق به حدي بود که کارگر را از پاي در آورد و اورا گوشه نشين خانه و بيمار بستر عاشقي کردگوهر شاد خانم بي خبر از حال او در حال بازديد بود که غيبت اورا متوجه شد و هنگامي که جوياي حالش شد تنها از بيماري اش گفتند دريغ ازعشق پنهان قلب ساده ي اين کارگر، گوهر شاد تصميم به عيادت از بيمار گرفت کند و چون وارد خانه ي کارگر بيمار شد اورا رنگ پريده و ناراحت ديد احوالش را جويا شد مادر پير و صادقي داشت به جاي پسر بغض در گلو ماجرا را اينگونه بيان کرد خانم جان، من همين يک پسر را دارم اگر او از دستم برود من چکار کنم پسرمن بيماري اش عاشقي است عشق او را از پاي در آورده، گوهرشاد خانم گفت:اينکه خوب و ميمون است چرا بيمار شده؟مادر گفت: اوبه درد عشق تو گرفتار شده ،آنگاه که تو نقاب از چهره برداشتي ......گوهرشاد خانم با همه ي بزرگي و منصبي که داشت آرام و متين مادرپير را خطاب قرار داد و گفت:با وجودي که من شوهر اختيار کرده ام مي پذيرم با پسر شما ازدواج کنم ولي مهريه ام (قباله ام)بسيار سنگين مي باشد. مادر پرسيد: ميدانم خانم شما کجا و ماکجا؟ خانم گفتند: خير، قباله ي من سر گرمي و آرزوهاي دنيوي نيست مادر پسر پرسيد:پس چيست؟ گوهر شاد خانم گفتند:پسرت قول بدهد بعد از آنکه ساخت مسجد به اتمام رسيد اول کسي باشد که چهل شب در آنجا نماز بخواند. پس از چهل روز من طلاق خواهم گرفت و به عقد پسرتان درخواهم آمد مادر و پسر خوشحال شدند کمي که گذشت پسرسالمتر از قبل رختخواب بيماري را ترک کرد و در محل کار خود حضور يافت .ساخت مسجد به پايان رسيد و کارگر طبق قرار چهل شب درمسجدي که هنوز افتتاح نشده بود نماز خواند شب چهلم گوهر شاد خانم پيغام داد آماده است تا به قولي که داده جامه عمل بپوشاند پسر (بيمار ديروز و سالم امروز) در جواب گفت: گوهر شاد خانم شما داراي شوهر هستيد وعاشق شوهرت باش من هم معشوق اصلي ام را در اين چهل شب پيدا کردم نماز مرا به جايي رساند که تصورش را هم نمي کردم.

    پس يادتان باشد اول کسي که در مسجد گوهر شاد نماز خواند يک عاشق بود

    پاسخ

    سلام عليكم ...ممنون از حضور شما...ولي عاشق خدا بود اين خانم