ما معتقديم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسي تير خواهد زد
سوگند به هر چهارده آيه نور
سوگند به زخم هاي سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر مي گردد
مهدي به ميان شيعه برمي گردد
يا امام زمان انتظار هم از نيامدنت بي تاب شد ...
چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي............چه بغضها که در گلو رسوب شد نيامدي
خليل آتشين سخن ؛ تبر به دوش بت شکن..............خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي
براي ما که خسته ايم نه؛ ولي................................براي عده اي چه خوب شد نيامدي
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام.......................دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نيامدي
سر راهت در انتظارم ..... برده هجرت صبر و قرارم ...... جز ظهورت اي گل زهرا ..... به خدا حاجتي ندارم
کجايى اى هميشه پيدا از پس ابرهاى غيبت؟
هنوزم انتظارو انتظار است هنوزم دل به سينه بي قرار است
هنوزم خواب ميبينم به شبها همان مردي که بر اسبي سوار است
همان مردي که جمعه آيد روزي ... و اين پايان خوب انتظار است