اما کاش اگر آمدي و من نبودم سري هم به کوچه ي ما بزني....
من از کودکي با پدر بزرگم درخت جلوي در کوچه مان را براي ديدن تو هر صبح قبل از گذر هر عابري آب مي داديم ...
نه پدر بزرگم تو را ديد ...
نه پدرم..
نه من ...
مي ترسم کودکم هم اين درخت را آب بدهد و اعتقادش مانند من شود...
به او گفته ام اين درخت بايد بخشکد شايد او بيايد و آبياري اش کند...
هستي؟؟؟
مخاطب اين پست کاملا معلوم نيست؟
هستم خدمتتون.يه مدت مشغول امتحانام بودم شرمنده ي همه ي دوستاي خوبم شدم.شما هم ببخشيد