باز کن پنجره اي رو به نگاهم اي دوستديرگاهي است که من چشم به راهم اي دوست دور از آيينه چشم تو به هم مي مانندروزهاي من و شبهاي سياهم اي دوستصبحگاهان که بر ارم نفس از سوز جگرمي کشد سر به فلک شعله آهم اي دوستمن که در حاثه چون کوه مقاوم بودمپيش طوفان غمت چون پر کاهم اي دوستکسيت غير از تو که از راه وفا دريابدزير اين بار گران بار گناهم اي دوستدل سنگين تو با اين همه بي رحمي هامي کند عاقبت از غصه تباهم اي دوستاين منم عاشق بيچاره که در شادي و غم جز رضاي تو دگر هيچ نخواهم اي دوستچشم از افتاده ترين عاشق خود باز ميگرباز کن پنجره اي رو به نگاهم اي دوست