انگار نخلستان کوفه گريه ميکرد وقتي که اشک از گونه هاي ماه مي ريخت در اشک هايش خاطراتي موج ميزد دريايي از تصوير را در چاه مي ريخت تصوير صحرايي در آب چاه لرزيد يک آسمان دلشوره در آن جا گرفته ست چشم ستاره محو تصوير شگفتي ست خورشيد دست ماه را بالا گرفته ست پلکي زد از چشمان سرخش شعله اي ريخت انگار آتش دور چشمش حلقه بسته ست هيزم نميخواهد که ! در هر قطره اشکش پيداست بانويي که در آتش نشسته ست حتي برايش ابرها هم گريه کردند يک قطره اشک از آسمان روي لبش خورد تصوير بعدي با عطش توام شد اينبار اين اشک ماه کوفه را تا کربلا برد ناگاه در صحرا لب دريا ترک خورد آهي کشيد و شانه هاي ماه لرزيد در موج اشکش زخم ها تکثير مي شد يعقوب شد پيراهني را غرق خون ديد تا بست چشمش را به شهر کوفه برگشت لبخند زد، آرام شد، شايد دوباره _در شب نشيني هاي خود با چاه مي ديد تصوير روزي را که مي آيد دوباره
(امير حسين آکار)
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
ايام شهادت مولاي متقين حضرت اميرالمومنين علي(ع) را تسليت عرض مي کنم
التماس دعا و به روزم