• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : ضد آرامش
  • نظرات : 12 خصوصي ، 156 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    او را ز گيسوان بلندش شناختند
    اي خاک اين همان تن پاک است ؟
    انسان همين خلاصه خاک است ؟
    وقتي که شانه مي زد
    انبوه گيسوان بلندش را
    تا دوردست آينه مي راند
    انديشه خيال پسندش را
    او با سلام صبح
    خندان گلي ز آينه مي چيد
    دستي به گيسوانش مي برد
    شب را کنار مي زد
    خورشيد را در آينه مي ديد
    انديشه بر آمدن روز
    باراني از ستاره فرو مي ريخت
    در آسمان چشم
    جوانش
    آنگاه آن تبسم شيرين
    در مي گشود بر رخ آينه
    از باغ آفتابي جانش
    دزدان کور آينه افوس
    آن چشم مهربان را
    از آستان صبح ربودند
    آه اي بهار سوخته
    خاکستر جواني
    تصوير پر کشيده آيينه تهي
    با ياد گيسوان بلندت
    آيينه در غبار سحر آه مي
    کشد
    مرغان باغ بيهوده خواندند
    هنگام گل نبود
    پاسخ

    سلام عليكم ....ممنون از جضور گرم شما