نميدانم چرا رفتي...
نميدانم چرا،شايد خطا کردم
و تو بي آنکه فکر غربت چشمان من باشي
نميدانم کجا،تا کي،براي چه
ولي رفتي...
و بعد از رفتنت يک قلب دريايي ترک برداشت
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسي حس کرد
من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت
کسي حس کرد من بي تو هزاران بار
در هر لحظه خواهم مرد
و بعد از رفتنت دريا چه بغضي کرد
کسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
و من بي آنکه ميدانم تو هرگز
ياد من را با عبور خود نخواهي برد
هنوز آشفته ي چشمان زيباي توام
برگرد...