خدايا كاري كن دلم آزاد باشه !
هراسان سر به ايوان مي کشاند بيدبه جز امواج تاريکي چه خواهد ديد ؟مگر امشب ، کسي با آسمان ، با برگ ، با مهتابديداري نخواهد داشت ؟به اين مرغي که کوکو ميزند تنها ،مگر امشب کسي پاسخ نخواهد داد؟مگر امشب دلي در ماتم مردم نخواهد سوختمگر آن طبع شور انگيز ، خورشيدي نخواهد زاد ؟کسي اينگونه خاموشي ندارد ياد...شگفت انگيز نجوايي ست !در و ديواربه دنبال کسي انگارمي گردند و مي پرسند:از همسايه ، از کوچه.درخت از ماهماه از برگبرگ از باد !