سراپايم کتاب الغدير است
الا ساقي، سر و جانم فدايت
تمام هست خود، ريزم به پايت
نجات از بند و دام هستيم ده
ز ميناي ولايت مستيم ده
چنان برگير با يک جرعه هوشم
که چون خم در غدير خم بجوشم
دل از کف داده ام «ما انزلم» کن
ز « اکملت لکم » دين کاملم کن
بده جامم که عيدي دل پذير است
نه نوروز است، اين عيد غدير است
وجودم مست از جام تولاست
دلم دريايي از نور تجلاست
بيا تا مدح مولا را بگوييم
به صحراي غدير خم بپوييم
محمد نغمه توحيد دارد
در آن صحرا خدا هم عيد دارد