• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : احسان امام حسين درحق عرب باديه نشين
  • نظرات : 24 خصوصي ، 35 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ! واقعا ممنون از نوشته هاي تكميلتون ! عالي بود ! و شرمنده كه من همش سوال ميپرسم!!!!!

    الان باز سوال دارم !!!!

    اينكه خوندم و رسيدم به شناخته خود! يعني اينطور متوجه شدم كه ريشه از شناخت ِ خود هست .... اين شناخت چگونه بدست مياد؟ راهش چيه؟

    پاسخ

    سلام عليكم .ممنون از شما كه من را براي پرسيدن سوالتون انتخاب كرديد .هرچه دلتان ميخواهد سوال كنيد اصلا من خوشحال مي شوم از سوالات شما واين را يك افتخار ميدانم.واحسن به شما كه صادقانه سوال خود را مطرح ميكنيد ومصداق همان حديثي هستيد كه ميفرمايد عاقل هم ميداند وهم ميپريد جاهل نه مي داند ونه ميپرسد .پس لطفا سوال كنيداما سوال شما :چگونه خود را بشناسيم و به خداشناسي برسيم؟أديان آسماني و پيشوايان ديني و علماي اخلاق، تأکيد زيادي به خودشناسي و لزوم پرداختن به خويش دارند، البته اصرار و توصيه آن ها ارشادي است به يک حقيقت فطري و عقلي.قرآن کريم و روايات معصومين(ع) توجّه خاصي به خودشناسي دارند و براي نفس انسان حساب جداگانه اي را باز کرده اند. در سورة مائده آمده است: "عليکم أنفسکم لا يضرّ کم من ضلّ إذا اهتديتم؛ به خويشتن بپردازيد. کسي که گمراه شد،‌ به شما زيان نمي زند، اگر هدايت يافتيد".مرحوم آمدي در کتاب شريف غررالحکم و دررالکلم، در اين زمينه، قريب به سي روايت را با مضامين گوناگون از مولاي متّقيان علي(ع)، جمع آوري نموده است. معروف ترين روايت در اين زمينه، از پيامبر گرامي(ص) مي باشد که خودشناسي را راه خداشناسي معرّفي فرموده اند: "من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر کس نفس خويش را شناخت، خداي خويش را شناخت".تا انسان از شناخت صفات و ملکات خود غافل باشد،‌ نمي تواند به اصلاح خويش بپردازد، تا با اين شناخت بتواند خدا را بشناسد. خويشتن شناسي مراتب مختلفي دارد: يک مرتبه آن خويشتن شناسي نوعي است که در آن مباحث مربوط مي شود به شناخت خويش از نظر استعداد ها و سرمايه هاي خاصّي که در هر يک از زن و مرد وجود دارد. نوع ديگر خويشتن شناسي اخلاقي است، که شناخت خويشتن در اين مرتبه مربوط مي شود به شناخت صفات، استعداد ها و ملکات اخلاقي.از ديدگاه ديني خودسازي منوط به خدا شناسي است و خداشناسي در پرتو خودشناسي قابل تبيين است: خودشناسي ، خداشناسي ،خودسازي.شناخت انسان از ابعاد شخصيتي اش، منجر به کسب اطلاع از اموري مي شود که به نحوي خارج ازوجود او در عين حال مرتبط با او است. براي انسان (در خودشناسي)، سه وضعيّت متصوّر است:1ـ سرآغاز و اين که از کجا آمده است.2ـ وضعيت کنوني و اين که چه بايد بکند.3ـ سرانجام و اين که به کجا خواهد رفت.منظور از اين که انسان بايد خود را بشناسد،‌ اين است که: بايد وضعيّت هاي حاکم بر وجودش را بررسي کند. البته وضعيت هاي مذکور خارج از وجود انسان و در مقابل آن نيست، بلکه در واقع سير رو به تحول وجود خود انسان است. اگر بخواهد و موضع وجودي خويش را در اين عالم مشخّص کند، ناچار است ابتدا تا انتهاي سير وجود خويش را بشناسد. شناخت مراحل سه گانة حاکم بر سير و جودي انسان دو فايده دارد:1ـ شناخت کلّ‌ وجود خويش.2- تأثير هريک از مراحل در شناخت مراحل ديگر.در ديدگاه و آموزه هاي ديني،‌ شناخت مراحل تکويني بُعد مادي انسان، ديدگاه او را نسبت به خود متحوّل مي کند. تعابيري که قرآن مجيد براي بيان جنبة مادّي انسان به کار برده است، عبارتند از: خاک، گل، گل چسبنده، لجن متعفّن، نطفه، آب جهنده و لخته خون.آگاهي انسان از وضعيت ابتدايي اش او را واقع بين و ديدگاه او را معقول مي کند و وي را از غرور و تکبّر و خود بزرگ بيني باز مي دارد. از نظر قرآن يکي از عوامل کفر، شرک و انحراف، بي اطّلاعي از سر آغاز خلقت و قدرت خداوند در آفرينش موجودات است.به اين جهت قرآن ما را به تفکر در وضعيت آفرينش انسان ترغيب مي کند.تا خود را بشناسيم و براي انجام تکاليف محوّل در دنيا آماده شويم.با توجه به اين که بعضي آيات دلالت بر عظمت انسان دارد و او را برگزيده و خليفه خداوند و مسجود فرشتگان بر مي شمرد، اما آياتي ديگر آدمي را ضعيف، عجول و حريص توصيف مي کند، آگاهي و شناخت انسان از چگونگي خلقت و جايگاه خويش که هم استعداد ترقي و رشد در او وجود دارد و هم امکان انحراف و طغيان، باعث مي شود دست به انتخاب صحيح بزند. اين خودشناسي، شناخت استعداد و توانايي يا خودشناسي خلقتي است. خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خودسازي است.پس از آگاهي از سرآغاز و مرحله اوليه سير وجودي خود مي توانيم به معرفت آفرينندة خود دست يابيم، زيرا انسان وقتي خود را موجودي ضعيف و حقير دانست و وابستگي خويش را به قدرتي لايزال احساس کرد، راهي به سوي معرفت خدا فراروي او باز مي شود. بنابراين خودشناسي از اين جهت (از جنبة ارتباط با مبدأ و شناخت آن)، مقدمه و زمينه اي براي خداشناسي است. اين دو پشتوانه اطلاعاتي (شناخت خود و خدا)، توشة راه انسان در وضعيّت کنوني است و او را براي خودسازي آماده مي کند. بنابراين خودسازي به طور مستقيم بر شناخت وضعيّت موجود و اطلاع از انگيزه ها، حالات و رفتار انسان در اين وضعيّت موقوف است. اما زماني خودشناسي ضامن خودسازي خواهد بود که با شناخت مرحلة سوم سير وجودي يعني معاد و سرانجام زندگي، کامل شود.در اين صورت، هيچ نقطه ابهام و ضعفي در فراهم کردن زمينه براي خودسازي و بناي شخصيت معنوي وجود نخواهد داشت و چنانچه ضعفي وجود داشته باشد، از ناحيه گرايش ها و دل بستگي ها است، نه از ناحية شناخت ها.نتيجه:1ـ خود شناسي صرفاً در بُعد اخلاقي مطرح نمي شود، بلکه شامل تمام ابعاد وجودي (اعم از مادي و معنوي) است، اگر چه نتيجه آن صرفاً اخلاقي و معنوي است، چرا که انسان براي گزينش مناسب در بُعد روح و روان، ناچار است خود را به طور کامل بشناسد.2- خودشناسي امري دروني نيست، بلکه کسب اطلاعاتي براي شناخت هر چه بيشتر خود مي باشد که داراي سه مرحله است:الف) خودشناسي خلقتي،‌يعني شناخت استعدادهاي به کار رفته در آفرينش انسان و کيفيّت تکوين او.ب) خودشناسي دنيوي، يعني شناخت موقعيّت و جايگاه خود در دنيا.ج) خودشناسي اخروي يعني شناخت سرانجام حيات خود.3- خودشناسي خلقتي مقدّم بر خداشناسي و خداشناسي مقدّم بر خود سازي است.4- ثمرة خودشناسي و خداشناسي در خود سازي و تربيت خويش ظاهر مي شود. بنابراين بدون شناخت انسان به موضوع هاي تربيتي،‌ امکان گذشتن از وضعيّت موجود (در انسان) و رسيدن به وضعيت مطلوب امکان نخواهد داشت.نکته: انسان ها در وجدان ناخودآگاه خويش، از اين معرفت (خودشناسي) کم و بيش بي بهره نيستند، چنان که آية سي ام سورة روم به آن اشاره شده است، ولي اکثر مردم در وجدان خود آگاه خويش از آن غافل اند. به عبارتي: بيشتر مردم، آگاهي به وجدان و احساس فطري خويش ندارند و به اصطلاح علم به علم ندارند.يکي از موضوعاتي که در خودشناسي و شناخت انسان مهم است، کمال خواهي است چرا که انسان طالب کمال است و عامل فطرت نيز او را به سوي کمال دعوت مي‌کند، چرا که تا انسان کمال خويش را نشناسد، از تهذيب نفس و خودسازي باز مي‌ماند.يکي ديگر از موضوعات مهمي که در خودشناسي و ارتباط و تقرّب به خداوند نقش دارد، جاودانگي است، يعني انسان دوست دارد که به حيات جاودان برسد، چرا که انسان از مرگ ترس دارد، زيرا خيال مي کند که با مرگ، زندگي اش به پايان مي رسد. براي او زندگي از هر چيزي عزيزتر است و بالاتر از اين آرزوي رسيدن به حيات ابدي است و اين مهمّ در اطاعت خداوند (و با خودشناسي و خداشناسي - خودسازي) رقم مي خورد.موانعي را مي توان بر سر راه خودشناسي،‌ در درون خويش يافت و آنها را برطرف کرد، چرا که نخستين گام براي درمان بيماري هاي روحي و جسمي، شناخت بيماري ها است. مرحوم فيض کاشاني براي پي بردن به عيوب خويش چهار راه ذکر مي کند:‌اوّل اين که انسان به سراغ استادي برود که آگاه به عيوب نفس و خفايا و آفات اخلاقي باشد.دوم: دوست راستگويي را پيدا نموده و او را مراقب خويش کند تا احوال و افعال او را مورد بررسي دقيق قرار دهد.سوم: انسان عيوب خويش را از زبان دشمنانش بشنود، چرا که دشمنان با دقّت مراقب عيوب و لغزش هاي انسان هستند.چهارم: انسان با مردم معاشرت نموده و صفات نکوهيده اي را که مي بيند، در مورد خودش نيز بررسي کند و ببيند که آيا اين صفات نکوهيده در او هست؟