ماهرويا، رخ ز من پنهان مکن
چشم من از هجر خود گريان مکن
ز آرزوي روي خود زارم مدار
از فراق خود مرا بيجان مکن
از من مسکين مبر يکبارگي
من ندارم طاقت هجران، مکن
بيکسي را بيدل و بيجان مدار
مفلسي را بيسر و سامان مکن
گر گناهي کردهام از من مدان
خويشتن را گو، مرا تاوان مکن
هر چه آن کس در جهان با کس نکرد
با من بيچاره هر دم آن مکن
با عراقي غريب خسته دل
هر چه از جور و جفا بتوان مکن
بزرگوار سلام. ممنونم از حضور اميدبخش شما اين شعر عراقي را هم به شما هديه كردم . در ضمن با مطلب ديگري به رزوم از نظرات شما استفاده خواهم كرد