سال ها بود تو را مي کردمهمه شب تا به سحرگاه دعاياد داري که به من ميداديدرس آزادگي و مهر و وفاهمه کردند چرا من نکنموصف روي گل زيباي تو راتا که تو خم نشوي تو نرودقد رعناي تو از اين درگاهتا ته دسته فرو خواهم بردخنجر خود به گلوگاه گناه