همه شب نالم چون ني
که غمي دارم ، که غمي دارم …
دل و جان بردي امّا
نشدي يارم ، يارم
با ما بودي ، بي ما رفتي …
چون بوي گل به کجا رفتي
تنها ماندم ، تنها رفتي …
چو کاروان رود ، فغانم از زمين ، بر آسمان رود
دور از يارم ، خون مي بارم …
فتادم از پا به ناتواني ، اسير عشقم ، چنان که داني
رهايي از غم نمي توانم ، تو چاره اي کن ، که مي تواني …
گر ز دل بر آرم آهي
آتش از دلم خيزد
چون ستاره از مژگانم
اشک آتشين ريزد …
چو کاروان رود ، فغانم از زمين ، بر آسمان رود
دور از يارم ، خون مي بارم …
نه حريفي تا با او غم دل گويم
نه اميدي در خاطر که تو را جويم
اي شادي جان ، سرو روان ، کز بر ما رفتي
از محفل ما ، چون دل ما ، سوي کجا رفتي …
تنها ماندم، تنها رفتي …
به کجايي غمگسار من ، فغان زار من بشنو باز آ ، باز آ
از صبا حکايتي ز روزگار من بشنو باز آ
باز آ سوي رهي
چون روشني از ديده ما رفتي
با قافله باد صبا رفتي
تنها ماندم …
تنها رفتي …