در دين حق ار نبودهاي مادر زا
اين چشم ببند و چشم ديگر بگشا
بشناخت تو را هر آنکه دور از من ديد
چون قبله که پيدا شود از قبله نما
اي عشق بحسن ديده در ساز مرا
عيبم همه سر بسر، هنر ساز مرا
دل گيرم از آب زندگاني، دلگير
لب تشنه بخوناب جگر ساز مرا