بي عشق مباش اگر چه محض سخن است
بي درد مزي اگر چه درد بدن است
در قيد فنا مباش کازادي تو
از نيستي و نيست، مجرد شدن است
آن رند که در عالم دل آگاه است
از دامن او دست فلک کوتاه است
اي آنکه به دل تو را غم جانکاه است
از ما تا تو هزار فرسخ راه است