لذت زندگي اگر اين است

زندگي را هزار نفرين است

بازي او چو صحنه ي تمثيل

نقش ما در ميانه تمرين است

گاه در صلح و گاه جنگ و گريز

ما ندانيم که اين چه آئين است

کينه ورزي بود شگرد زمان

طرح نو نه که چالِ ديرين است

هر ضعيفي مدار قدرت او

پيش قدرت مدار مسکين است

هر ورق گر زديم ز دفتر او

دين ما کفر و کفر او دين است

گر به مسجد سري زديم ديديم

همش عجب و ريا و تمکين است

شيخ ما مي خورد به جام بلور

پيک ما کوزه ي سفالين است

قصه کوتاه زمانه بنوازد

هر که را تنگ و پاردم و زين است

نيش ونوشي چو مي زني فرحان

"سخن تلخ هست و شيرين است"