بي شرمي تا کجـــا؟؟؟
رقص و آواز تلويزيون حتي در روز شهادت حضرت رقيه (س)
ادامه مطلب در وبلاگ کربلاي عشق
karbalayeeshq.pelakfa.com
سلام دوست عزيزم
ممنونم از حضور پر محبتتون
مثل هميشه زيبا و قابل استفاده بود
ممنونم که به مطالب روز در وبت اشاره ميکني
اجرکم عند الله
اللهم عجل لوليک الفرج
در بهت مات و خيره از اين اشتباه ها
مانديم و مانده اند هنوز آن نگاه ها
عاشق شدن وَ و چيدن سيب از نگاه تو
تنها بهانه ايست براي گناه ها
ساعت شديم و حرکت خود را نديده ايم
عادت شدست حسرت آونگ آه ها
روزي که پا به صحنه ي دنيا نهاده ايم-
حيران ميان شور و تکاپوي راه ها-
درجا زديم و راه به جايي نبرده ايم
تکراري است گردش تقويم ماه ها
salam aghaye haji.. sepas az hozore sabz va zibaton
سردار سبزشکر يزدان برلب از خون چهره زيبا کرد و رفتباغ وصل سبز ايمان را تماشا کردو رفتهستيش را در ره اخلاص و آزادي نهادجان خود را قرباني فرزند زهرا کرد و رفتيا «علي »گفت از دل و جان سوي بالا پر کشيدخاکيان را در قفس محزون وشيدا کرد ورفتدر قنوت هر نماز از شاهد شور آفرينشهد شيرين شهادت را تقاضا کرد و رفت«حور»و «قصر »و «کوثر»و «تسنيم »و«طوبي »را نديداز ميان ديدار جانان را تمنا کرد و رفتاز زلال زمزم بي طاقتي شد تشنه ترروي امواج خطر خود را مهيا کرد و رفتجان نثاري بود از خيل سواران فلقاز ثري پرواز تا اوج ثريا کرد و رفتقافله سالار با جان برکفان سينه چاکعشقبازي را به رسم ساده احيا کرد و رفتاز تبار سربداران بود در خط اماممثل مجنون جان فداي بوي ليلاکرد و رفتسينه «سردار سبز »از شوق حق لبريز شدبر فراز دار سرخ اين نکته افشا کرد و رفت«مير قاسم »آيتي ز آتشفشان عشق بودسينه رااز معرفت چون طور سينا کرد و رفتمست شد از جام «هو»در رقص آمد موج وارقطره سان از خود گذشت و ميل دريا کردو رفتيکه تاز و خط شکن برروي موج خون شتافتراست قامت زيست چون فرياد سرخ نينوادرد هجران با نثار جان مداوا کرد و رفتحامي دين افتخار سرزمين نيمروزروز دشمن را به سان شام يلدا کرد و رفتساغر صحباي غم از دست جانان سر کشيدپاي کوبان خاک را در چشم اعدا کرد و رفتيوسف کنعاني زابل عزيز مصر شدقلب يعقوب از فراق خود شکيبا کرد و رفتنغمه هاي آتشين سرداد در خط جنونخويشتن را عاقبت در خويش پيدا کرد و رفتيادو نام او سرود ساکنان سيستانشعر آتشبار «رضوان »مشک سارا کرد و رفت
عبدالله واثق عباسي
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام خيلي زيبا بود استفاده کردم ممنون از لطفتان
التماس دعا و به روزم
شهيدانه :
جاذبه خاک به ماندن مي خواند ? و آن عهد باطني به رفتن ....
عقل به ماندن مي خواند ? و عشق به رفتن ...
و اين هر دو را خداوند آفريده است ...
تا وجود انسان در آوارگي و حيرت ميان عقل و عشق معنا شود .