• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : سلامت جامعه با اسراف و ظلم نكردن محقق مي شود
  • نظرات : 4 خصوصي ، 58 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    و حال و روزشان را ياد کنيد و به خدا بگوييد خدايا خونهاي ما و آنها را
    حفظ کن!”.

    در ميانه صفين، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم و
    ضربت شمشير تا خيمه معاويه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشيدند،
    جز سلاح “کلمه” سلاح ديگري بر اين نافرمانان نکشيد. حتي اختيار جنگش دست
    مردم بود. به جاي مردم تصميم نمي گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحميل
    نمي کرد. وقتي قرار بر مذاکره و حکميت شد، او خواست که مالک اشتر يا ابن
    عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسي اشعري را فرستادند، و او
    باز راي برحق خودش را به مردمش تحميل نکرد و در عمل ميزان را راي مردم
    قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت.

    خوارج مسلح، در کمال آزادي عليهش تظاهرات ميکردند، نه گفت از من اجازه
    بگيريد، نه سرکوبشان کرد.

    خوارج مسلح، در کمال امنيت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صداي بلند
    برضد او شعار مي دادند و او خطاب به خود اين آيه را مي خواند “فاصبر، ان
    وعد الله حق”. همين! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام.

    ميگفت “نبايد چيزي را از شما پنهان کنم جز در جنگ”.

    وقتي شنيد در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجي به خانه مردم ريخته اند
    و غارتگري کرده اند، نگفت “سياه نمايي نکنيد”. خودش اپوزيسيون خودش شد و
    خبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان بايد از غم اين حادثه بميرد”!

    بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکليف
    شرعي مردم دانست!

    مرحوم مطهري با ذکر شواهدي از گفتار و رفتارش، تلويحا او را “ليبرال”
    خواند! آنجا که در کتاب “آينده انقلاب” گفت “تعليمات ليبراليستي در متن
    تعاليم اسلام هست”.

    مردم که ميگفت فقط مسلمانها را نمي گفت. خودش به صراحت گفت که “مردم يا
    با ما همدين اند يا همنوع”؛ يعني حرمت و حقوق همه بايد محفوظ باشد.

    به منصوبانش ميگفت “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بيفتيد و خوردنشان
    را غنيمت شمريد”.

    هيچگاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حريم خصوصيشان را، حتي آنجا که
    دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد.

    به قاضي چنان امنيت و استقلالي داده بود که عليه خودش حکم کرد!

    به از کارافتاده ها مقرري داد.

    در سفري، وقتي که مردم دنبال مرکبش دويدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان
    فرياد زد! مردم را خوار نمي خواست.

    صورتش را نزديک آتش مي برد و مي گفت “بچش علي، اين سزاي حاکميست که مردمش
    را فراموش کند”.

    خدمات دولتهاي قبل را ستود، بويژه براي عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آنها
    دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند!

    به معاويه نگفت “خدا حق حکومت را به من داده”. گفت “مردم مرا خواسته اند”.

    بر حاکمان واجب کرد که تا ريشه فقر را نکنده اند همسطح فقيرترين مردم زنگي کنند.

    در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بيفتيد و بگوييد واي علي کشته شد