آدم از دست خودش سير که شد ، مي ميرد
مثل پروانه کمي پير که شد ، مي ميرد
زندگي پنجره اي رو به تماشاست ، ولي
بسته و خسته و دلگير که شد ، مي ميرد
عشق ، رقصيدن ماهي ست ، که اقيانوسي است
به دم و بازدمي دير که شد ، مي ميرد
شعر ، نيلوفر آبي ست ، شناور در عشق
سهم يک برکه ي دلگير که شد ، مي ميرد
گريه گاهي ملکوتي ست ، غزل آلوده
بغض آلود و نفس گير که شد ، مي ميرد
مرد آن است ، پلنگانه بتازد تا عشق
بسته ي کّنده و زنجير که شد ، مي ميرد