• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : احسان به يك سگ
  • نظرات : 15 خصوصي ، 70 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام آقا سجاد

    من رفتم راجع به اين موضوعي که شما گفتيد تحقيق کردم

    در مورد امام زمان و بعد از ظهورشون

    آره حق با شماست

    امام زمان اول هدايت مي کنه

    مطمئنا" قلب مهربون امام زمان با حرفي که من اول زدم به تناقض مي خوره

    اما در مورد تنهايي و از خود متنفر بودن...

    ببينيد هر انساني تو شرايط گوناگون مي تونه دچار همچين احساسي بشه

    اما بهتر نيست هر موضوعي رو به خدا و پيغمبر وصل نکنيم؟

    من اصلا" با حرف شما موافق نيستم

    ببينيد درسته که هر چقدرايمان قلبي آدما افزايش پيدا کنه

    انسان ها راحت تر مي تونن با زندگي کنار بيان

    اما اين که چون من امام زمان و دوست دارم پس نبايد از خودم خسته بشم يه نظريه ي اشتباهه

    چون که نه من معصومم ...

    نه به اون درجه از ايمان رسيدم که بخوام با فکر کردن به خدا و خلقتش آروم بگيرم

    اما در مورد مثالي که زديد

    من عشق ورزيدن و محبت کردن يه طرفه رو زياد تجربه کردم

    اما بهتره اينو بدونيد که دنياي ما ديگه توش صميميت حرف اول و نمي زنه

    الان همه خودخواه شدن

    و تزريق عشق و احسان و نيکي به آدما عين تزريق سرطان مي مونه

    چرا که هر چقدرم يک طرفه محبت کني اوني که نخواد ببينه ، مطمئنا" نمي بينه

    اونيم که مي بينه حتي اگه محبت نکني باز عينک خوشبينيشو (که الان اسمش سادگيه) در نمياره

    اما در مورد اين نوشتم :

    ماها محکوميم به زندگي

    فرصتي براي انتخاب نيست

    اجباري براي تمام ثانيه هات

    درسته که ما توي زندگي مي تونيم هر راهي دوست داريم انتخاب کنيم

    اما قبل از اينکه به اين دنيا بيايم چي؟

    ميشه واسم توضيح بديد تو عالم ذرع چرا ماها محکوم شديم به زندگي

    شايد شما بگيد که ماها خودمون انتخاب کرديم که به اين عالم بيايم

    پس چرا چيزي از انتخابمون يادمون نمياد؟

    ميگن هر آدمي تو عالم ذرع خودش انتخاب کرده که مادرش کي باشه

    پدرش کي باشه شيعه باشه يا سُني تو ايران باشه يا لندن و غيره

    پس چرا ما آدما الان اينجوري پشيمونيم؟

    حتي از زندگي کردن

    ...

    از نظر من دوست خوب وجود نداره

    به خاطر همينم من يکي که دنبالش نمي گردم

    دوست خوب يه موجود غير زميني و دست نيافتنيه به اسم خدا

    که ماها ازش خيلي دوريم

    بعضي وقتا از اين که نمي تونم دوستم و لمس کنم لجم مي گيره

    پيش خودم فکر مي کنم کاش خدا از هر انساني 2 تا مي آفريد

    مثلا" از سحرناز با اين خصوصيات اخلاقي يه Xي از جنس مذکر با همين خصوصيات مي آفريد

    تا ما آدما اينجوري تنها نباشيم

    نمي دونم...

    شايد يه روز اگه رفتم پيشش اينارو ازش بپرسم و به جواب سوالام برسم

    اميدوارم زود تر اين اتفاق بيفته

    من واقعا" هيچ دلخوشي و هدفي ندارم

    پاسخ

    سلام عليكم .ممنون از شما كه اين بنده را شايسته طرح سوالا تون دانستيد . اما در مورد اين كه ادم گاهي احساس تنفر از خود داره واز خودش خسته ميشه .خوب اين يه درد است كه وقتي به وجود اومد ادم بايد دنبال درمانش بره ودمانش را دين مبين اسلام بيان كرده ومن خدمت شما بيان ميكنم .حال سوال را اين گونه مطرح ميكنم :از زندگي خسته شده ام و احساس پوچي مي کنم چه پيشنهادي داريد؟شما به خوبي مي دانيد با غم و غصّه , و اظهار ضعف و افسردگى , نااميدى و بى حرکت بودن هيچ مشکلى حل نمى شود. امتياز عالى انسان و ملاک انسانيت او به اواست . هستى و حيات دو واقعيت خود را با خودت ثابت کن . دکارت فرانسوى مى گويد: يک وقتى به همه چيزبدبين شدم و در همه چيز حتى خودم و خدا شک کردم و به خودم گفتم فهميدم پس دو چيز واقعيت دارد يکى و ديگرى که فکر مى کند و لحظه اى بعد فهميدم که سه چيزواقعيت دارد چون تا ارادهء فکر کردن نکنم , فکر نخواهم کرد. پس اراده وجود دارد و اراده است که فکرم را فعال مى کند و مرا به حرکت در مى آورد به من حيات و زندگى مى بخشد و مرا از شک و ترديد و جهل و تنهايى بيرون مى آورد. سر نخ اين کلاف زندگى فکرى به هم پيچيده را بشناسم . او سرانجام شناخت و به حقيقت زندگى با نشاط دست يافتبايد دانست که زندگى مجموعه‏اى از شادى و رنج کامروايى و ناکامى تلخى و شيرينى و خلاصه ميدان جنگى است که هرکس در آن سهمى از پيروزى و شکست دارد: «زندگى جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو». آرى همه اينها به انحاى گوناگون در زندگى هرفرد وجود دارد و در ايام جوانى و تحصيلى اين فشارها شديدتر است اما چه بايد کرد؟ نکته مهم و اساسى نحوه برخورد انسان با اين مسائل است. در اين رابطه دو گونه برخورد مى‏توان داشت:1- واکنش انفعالى؛ در برخورد انفعالى انسان همواره مشکلات را بزرگ مى‏بيند. در اکثر صحنه‏ها خود را شکست خورده مى‏پندارد. على‏رغم اين که از خود انتظاراتى بيش از حد دارد در گشودن راه و گام نهادن به سوى هدف خود را ناتوان مى‏بيند. امکانات، توانمندى‏ها و موفقيت‏هاى خويش را فراموش مى‏کند. کم کم احساس يأس، ضعف و سستى در او فزونى گرفته و خود را بيمار مى‏پندارد.2- واکنش فعال؛ در برخورد فعال انسان به مقايسه معقول و منطقى بين خواسته‏ها و توانمندى‏ها و شکست‏ها و پيروزى‏ها مى‏پردازد. توقع از خويش را با واقعيات و توانايى‏هاى فردى و شرايط محيطى و اجتماعى تنظيم مى‏کند و با جديت نشاط و روحيه بالا به فعاليت و تلاش مى‏پردازد.هجوم و فشار سختى , بى محبتى ها, بى اعتنايى و احساس تنهايى , گاهى ممکن است هر انسانى رادچار غم و اندوه نمايد و او را در جاده هاى بى علامت و بدون تابلو راهنماى زندگى سرگردان و متحير سازد ـمخصوصاً جوان و نوجوانى که هنوز کوچه , پس کوچه هاى زندگى پر پيچ و خم امروزى را طى نکرده و با فراز ونشيب هاى آن آشنا نيست ولى انسان انديشه ورز و جوانى مثل شما که اراده کرده است راه درست زندگى کردن رابشناسد و مى خواهد بداند پيوسته خود را درکوچه پس کوچه هاى شهر نازيبا گم و اسير نمى کند, بلکه باتفکرو انديشهء خويش و مشورت با افراد آگاه و دل سوز, دروازهء اصلى و خروجى شهر غم و غصه را جست و جو مى کند ومى يابد و از آن خارج مى شود و در فضاى مصفا و فرح زاى طبيعت چون پرنده اى بلند پرواز, اوج مى گيرد..پس بيا, مشکل خودت را ريشه يابى کن . با برنامه اى جهت دار و حقيقت ياب , جلو برو و عواملى که ممکن است مزرعهء زيباى زندگى جوانى شما را به آتش کشيده باشد و گل هاى سبز و سرخ و سفيد آن را به زردى وپزمردگى مبدّل ساخته , شناسايى کن . خيال نکن نمى توانى . خودت را دست کم نگير. خودت را باور کن و اعتماد به نفس داشته باش .ممکن است سؤال کنيد از کجا شروع کنم ؟ راه علمى و مجرّب براى کشف علل مشکلات و راه حل آن , فرضه سازى و طرح سؤال و يافتن پاسخ آن است . بنابراين , سؤالاتى طرح کنيد و خود به آن ها پاسخ دهيد.به نمونهء سؤالات زير توجه کنيد:ناراحتى من از چيست ؟ برا ي چه غصّه مى خورم ؟ چرا تنهايم ؟ چرامي گريم ؟سؤألات جزيى يا پاسخ هاى احتمالى : ممکن است يک يا چند تا از احتمالات زير, علت بروز مشکل اساسى وسؤال کلى شما باشد. ابتدا علت را پيدا کنيم , سپس به سراغ حل مشکل برويم .ناراحتى , غصّه , و تنهاي ام به خاطر:1 شکست يا عدم موفقيت در تحصيل است ;2 فقر و ضعف بنيهء مالى و اقتصادى است ;3 از زيبايى اندام و چهره برخوردار نيستم ;4 برخورد غلط و غير اخلاقى اطرافيان که با توهين و تمسخر همراه است ;5 هر چه خوبى و محبت در حق ديگران مى کنم , نه تنها محبت نمى بينم , بلکه نامهربانى مشاهده مى کنم ;6 از سختى ها و مشکلات و گرفتارى هاى خانواده , فاميل يا دوستان رنج مى برم ;7 پدر و مادر يا برادر و خواهر خوبى ندارم يا از اختلاف ميان آن ها رنج مى برم ;8 گناهان زياد يا تخيّلات و ذهنيّت هايى است که گاهى براى جوانان پيش مى آيد و آنان را حتى نسبت به خدادچار شک و ترديد مى کند.9 دوست داشتم با کسى ازدواج کنم , ولى او به من اعتنا نکرد;10 خيال مى کنم ازدواج کردن و ارضاى شهوت و غريزهء جنسى انسان را از معنويت و خدا دور مى کند.به سؤالات ذکر شده و هر سؤال ديگرى که تصور مى کنيد در ارتباط با مشکل شما است , اضافه کنيد. به هر سؤالى که نتوانستيد پاسخ دهيد به شما کمک خواهيم کرد.اگر به زندگى گذشته خود توجه کنيد همه جا و در همه مراحل لطف و رحمت خداوند را آشکارا مى‏بينيد و توجه به نعمت‏هاى بى‏پايان خداوند انسان را شکرگزار خدا مى‏کند؛ مثلا يکى از نعمت‏هاى خدا امکان تحصيل در مراکز آموزش عالى است. در سال هزاران نفر در کنکور شرکت مى‏کنند و عده زيادى از آنان به هر دليل در اين آزمايش ناموف