• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : احسان به يك سگ
  • نظرات : 15 خصوصي ، 70 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    کودک زمزمه کرد: (خدايا با من حرف بزن).
    و يک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.
    کودک نشنيد.
    او فرياد کشيد: (خدايا! با من حرف بزن)
    صداي رعد و برق آمد.
    اما کودک گوش نکرد.
    او به دور و برش نگاه کرد و گفت:
    (خدايا! بگذار تو را ببينم)
    ستاره اي درخشيد. اما کودک نديد.
    او فرياد کشيد(خدايا! معجزه کن)
    نوزادي چشم به جهان گشود. اما کودک نفهميد.
    او از سر نااميديگريه سر داد و گفت:
    (خدايا به من دست بزن. بگذار بدانم کجايي)
    خدا پايين آمد و بر سر کودک دست کشيد.
    اما کودک دنبال يک پروانه کرد.
    او هيچ درنيافت و از آنجا دور شد.