اين آخرين صحبت من با شما ميباشد..شما در جوابيه سوال اينجانب در همين کامنت اينگونه فرموده ايد
"در ضمن اين نكته را در ياد داشته باشيد كه حمله اعراب به ايران در زمان عمر خليفه دوم صورت گرفت كه از نظر شيعيان غاصب جايگاه خلافت بود. مطمئنا در صورت اين كه خلافت به صاحبانش اصليش رسيده بود، جنگ و خونريزي وسيله اي براي گسترش اسلام قرار نمي گرفت"
پس خود شما اذعان داشته ايد که اسلام بوسيله جنگ و خونريزي گسترش يافت.هر چند شما معتقديد توسط خليفه غاصب اين رويداد اتفاق افتاد.
در بخش ديگري از جوابيه خود در همين کامن فرمو ده ايد:
«حمله دوم حمله اعراب به ايران و رويارويي با فرهنگ اسلامي بود. مردم ايران پس از اين كه با فرهنگ متعالي اسلام آشنا شدند و به برتري آن نسبت به آيين خود پي بردند به آن را به عنوان آيين جديد خود پذيرفتند و در عرض كمتر از 300 سال اسلام به دين اول ايران تبديل شد.»
در اين دو بخش از گفته هايتان تضادي آشکار وجود دارد.بي شک خود شما معتقد هستيد که هر پيام و باوري که جذاب بوده و گيرائي داشته باشد بمرور زمان مرزها را بدون شمشير کشي و جنگ فتح خواهد نمود.اگر مردم ايران در روياروئي با فرهنگ و انديشه مهاجمان عرب فرهنگي متعاليتر از فرهنگ خود يافته بودند لاجرم هيچ نيازي به شمشير کشي و فتح ايران نبود.در هيچ دوره اي از تاريخ جهان سابقه اي بر اين نميتوان يافت که ملتي به روي کساني که با شمشير بسراغشان آمده است آغوش گشوده باشد .ولي گيريم که ملت ايران آغوش نيز گشوده بود پس دليل شمشير کشي و بقول خودتان جنگ و خونريزي چه بود.و باز اگر با اختيار خود آغوش گشودند چه نيازي ميبود که کشور خود رابزير سايه حکومت عرب ببرند.در تاريخ طبري که معتبر ترين تاريخ جهان اسلام شمرده ميشود و نويسنده آن نيز از آغاز تا پايانش بر جانبداري از خلافت عرب در ايران تکيه دارد در بيش از 2500 صفحه از آن از صدها شهرستان و دهها استان (به تعبير امروزي) نام ميبرد که بتفاوت از 2 تا 5 بار عليه تازيان بشورش پرداختند.