سلام عليكم .ممنون از شما به خاطر تشريف فرمايتون اما اول درمورد جمله دوم شما كه فرموده بوديد كه اين دو روز زندگي را با دوستي و محبت به هم سپري كنيم .نظرمن :احسن به شما من هم با شما دراين مورد هم عقيده هستم .حالا اگه شما خواستيد به كسي محبت كنيد اما اون شخص مشكلي داشت كه شما قادر به حل اون نبوديد در اين صورت چه ميكنيد من فكر ميكنم كه حد اقل كاري كه از دست ادم در اين مواقع بر مياد دعا كردن در حق اون شخصه كه اين در ان موقعيت يعني محبت كرد ن پس دعا كرد ن با محبت كردن هيچ تضادي نداره اما درمورد جمله اول شما كه فرموديد كه دعا كردن فقط اتلاف وقته به نظر من اگه شما خدايي نكرده دستتون زخم بشه و براي پانسمان زخم به پزشك مراجعه كنيد به اين اتلا ف وقت مي گويد ؟به نظر من دعا كردن هم يك نمونه از پانسمان است اما اون پانسمان روح است كه گاهي مشكلات اون را مجروح ميكنه و لذا خوبه كه ادم اون را به سازنده اش بسپاره كه اون را كمي مداوا كنه و زخمهاي اون بپوشونه و اصلا دعا كردن دل ادم را براي محبت كردن به ديگران اماده ميكنه ادم ميتونه محبت همرا ه عشق به ديگران بكنه چون با دعا روح ادم بزرگ ميشه . التماس دعا

با سلام و درود خدمت شما مسيحي مهربان و اهل تفکر وانتقاد کننده و انتقاد پذير .اول يه خواهش .شما اگه براتون مقدوره لطف کنيد جواب کامنت هاي من را توي وب خودم بديد چون من بايد خيلي زمان صرف کنم که جواب کامنتم را پيدا کنم اما درمورد فرمايش شما به تفکيک موارد .شما فرموديد که :اما در مورد فلسفه ي کتاب آسماني بايد بگم مسيحا بشارت انجيل دادن و در زمان مسيح نوشتاري به نام انجيل وجود نداشت که بعد از عروج مسيح حواريون مسيح(متا.مرقس.لوقا.يوحنا)که البته مرقس و لوقا جز نزديکان بودند نه اينکه حواري باشند انجيل رو به تحرير در آوردنحرف من :شماچطور به کتابي که توسط خود پيامبر نوشته نشده اين همه پابند هستيد در حالي که به آن مي گوييد کتاب اسماني کتاب اسماني ان است که در همان دقايق نزول کلمات ان از اسمان نوشته شود مثلا شما يک حرف به من ميزنيد من اگر همان لحظه کلمات شما را يادداشت کنم مطمئنا درست و واقعي و عين کلمات شما را مي نويسم اما اگر بخواهم آن را بک سال بعد بنويسم به نظر شما من آن کلمه را چگونه مي نويسم آيا ميتتوانم همان طور که شما گفته بوديد بنويسم حال اگر يک جمله باشد شايد بتوانم بنويسم اما اگر روزي هزاران نکته جديد از شما بشنوم چگونه ميتوانم اين جملات را در ذهن جا سازي کنم و بعد از مدتي از آن کتاب درست کنم و بعدش هم اسم آن را کتاب اسماني بگذرام .....اما در مورد اين قسمت از فرماش شما که ميفرماييد ما امر به معروف و....نداريم من يک سوال از شما دارم :اگر يک مسيحي دزدي کند شما با او چطور رفتار ميکنيد ممکن است شما به او بگوييد که کار بدي انجام دادي که دزدي کرديد ما به اين نهي از منکر ميگوييم و بعدش شما اون مسيحي را نصيحت ميکنيد که در اينده ديگر اين کار را انجام نده ما به اين عمل نهي از منکر ميگويم .با اين تفسيري که من در مورد امر به معروف و نهي از منکر کردم شما باز هم ادعا درايد که امر به معروف و نهي از منکر نداربد و ان را عامل گناه مي دانيد اصلا خودشما فرمديدکه مسيحيت به 10فرمان پايبند است که قتل نکنيد دزدي نکنيد زنا نکيند به پدر و مادر خود احترام بگذاريد.ما به اين جمله که: به پدر ومادر خود احترام بگذاريد :ميگويم :امر به معروف و به اين جملات که شما فرموديد قتل نکنيد و...ميگوييم نهي از منکر و به مردم خودمون توصيه ميکنم که به همديگر سفارش کنيد که نکنه يک وقت مرتکب دزدي بشويد ياکسي را به قتل برسانيد که به اين ميگويند امر به معروف و اگر ببينم که کسي مشغول دزدي است او را از اين کار نهي ميکنيم که به اين ميگويند نهي از منکر .ايا شما اين توصيه ها را به همديگر نمي کنيد اگر بگويد خير که ما ميگويم شما از بزرگان ديني خود پيروي نمي کنيد چون انها 10 مورد را به پيروان خود گفتند که مرتکب اين موارد نشويد ما به اين ميگويم امر به معروف اگر شما به هم نوعان خود اين مسائل راياد اوري نکنيد پس از بزرگان خود پيروي نکرده ايد و اگر يا اوري ميکنيد که ما به ان ميگوييم امر به معروف و...اما يک سوال: شما اگر ببينيد که برادر شما از راهي ميرود که داخل آن راه پر از گرگهاي درنده است و ممکن است و يا حتما آن گرگها آن شخص را مي خورند آيا شما به ان شخص اين موضوع را ياد اوري نمي کنيد ؟ به او نمي گوييد کهبرادر من اگر از اين را ه برويد دچار گرگ ميشويد ؟ ايا اگر شما اين حرف را به او بزنيد او را تحريک به رفتن کرده ايد ؟ اگر بگوييد نه که همه به شما اعتراض ميکنند که چرا به او نگفتبد و اصلا وجدان شما هم شما را ملامت ميکند و اگر بگويد کار خوبي انجام داده ايد مانهي از منکر را همان راهنمايي به اين شخص که ميخواهد از چنين راهي برود ميدانيم راه گناه همانند راه پر از گرگ است که هر عاقلي اين را قبول دارد کناه هم مانند گرگ روح انسان را تکه تکه ميکند و از بين مي برد و ما به وسبله نهي از گناه کردن جلوي تکه تکه شدن روح هم نوعان خودمان را ميگيريم.درمثال فوق ممکن است برادرشما که قصد رفتن از ان مسير پر از گرک را داشت از شما بپرسد که من از کدام را ه بروم که دچار گرگ نشوم ايا شما سکوت ميکنيد و به او راه بي خطر را نشان نميدهيد .اگر بگوييد نه که همه عقلا شما را ملامت ميکنند و اگر بگويد بله که اين همان امربه معروف است . حال اگر برادر شما از ان راه برود به نظر شما شما او را تحريک به رفتن کرده ايد و بعد شما خودتان را ملا مت ميکنيد که چرا من او را تحريک کردم ؟مطمئنا شما او را تحريک نکردي بلکه ان شخص ادم لجوجي بوده که به توصيه شما توجه نکرده و.....