• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : همه شنيده ايم آيا عمل كرده ايم ؟؟
  • نظرات : 7 خصوصي ، 43 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مي گويند کشاورزي افريقايي در مزرعه اش زندگي خوب و خوشي را با همسر و فرزندانش داشت.

    يک روز شنيد که در بخشي از افريقا معادن الماسي کشف شده اند و مردمي که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتي افسانه اي دست يافته اند .

    او که از شنيدن اين خبر هيجان زده شده بود ، تصميم گرفت براي کشف معدني الماس به آنجا برود.

    بنابر اين زن و فرزندانش را به دوستي سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .

    او به مدت ده سال افريقا را زير پا مي گذارد و عاقبت به دنبال بي پولي ، تنهايي و ياس و نوميدي خود را در دريا غرق مي کند...

    اما زارع جديدي که مزرعه را خريده بود ، روزي در کنار رودخانه اي که از وسط مزرعه ميگذشت ، چشمش به تکه سنگي افتاد که درخشش عجيبي داشت .

    او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازي برد . مرد جواهر ساز با ديدن سنگ گفت که آن سنگ الماسي است که نمي توان قيمتي بر آن نهاد.

    مرد زارع به محلي که سنگ را پيدا کرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهاي الماسي است که براي درخشيدن نياز به تراش و صيقل داشتند...

    مرد زارع پيشين بدون آنکه زير پاي خود را نگاه کند ، براي کشف الماس تمام افريقا را زير پا گذاشته بود، حال آنکه در معدني از الماس زندگي مي کرد !


    --------------------------------------------------------------------------------

    جمله آخر : ما ندرتا در باره آنچه که داريم فکر مي کنيم در حاليکه پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم که نداريم و براي بدست آوردنچيزي تمام چيزهاي خود را از دست ميدهيم.افسوس و صد افسوس (شايان zakhmedell)