• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : آزار همسايه اكيدا ممنوع..متجاوز احترام ندارد
  • نظرات : 5 خصوصي ، 16 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + جواب نويسنده به يك كاربرمحترم 

    هميشه اين سوال در ذهنم بود چرا خلافت علي دوام نياورد ؟

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:

    قسمت اول پاسخ:

    ضمن تشکر از صداقت شما و عذر خواهي به خاطر دير جواب دادن و البته شما کامنتي بعد از اين کامنت نيز نوشته ايد که انشا الله در فرصت مناسب جواب خواهم داد اما سوال شما را من متوجه نشدم که واقعا دنبال جواب هستيد يا اين که کم بود حکومت امام علي يا دوام نداشتن حکومت علي را ناشي از ديد سياسي علي ميدانيد که ديدگاه خوبي نداشته اند اما من با توجه به ظاهر سوال شما جواب ميدهم که شما قصد اين را داشته ايد که علت اين عدم دوام را بدانيد از اين که جواب من طولاني ميشود عذر ميخواهم اخه از جواب ناقص خوشم نمي ايد و لذا خواستم جواب کامل بدهم فقط خواهشا ان را با دقت بخوانيد و بدانيد که من براي جواب دادن وقت زيادي گذاشته ام که البته وظفه خود مي دانم که در حد امکان براي کاربران اين فضا وقت بگذارم اما جواب سوال شما: يكي از پرسش هايي كه در طول تاريخ دغدغه ذهني دانشمندان و متفكران عالم بوده اين است كه «چرا حكومت علوي به رغم آن كه شخصيتي چون اميرالمومنين در راس آن قرار داشت و به هنگام تاسيس هم با شوق و علاقه و بيعت رضايتمندانه مردم همراه بود پنج سال هم دوام نياورد» حكومت علوي به رغم آن كه دو ركن اساسي يك حكومت مطلوب را داشت يعني «حاكم شايسته» و «راي و رضايت مردم» اما عمري كوتاه داشت و به اصطلاح دولت مستعجل بود. چرا در لياقت عقل درايت وارستگي تدبير توانايي اداره جامعه معرفت نسبت به جامعه و مردم و تلاش و دلسوزي علي (ع) ترديدي بين دوست و دشمن وجود ندارد و هيچ كس نمي تواند آن حضرت را به ناتواني و فقدان آشنايي با اداره جامعه و سياست و تدبير متهم كند. چنان كه كسي تاكنون در اين كه حكومت علوي بر اساس خواست رضايت و اشتياق مردم تشكيل شد و آغاز به كار كرد ترديدي نكرده است. علي (ع) نيز در احتجاج با مخالفان و پيمان شكنان به اين واقعيت اشاره دارد. آن جا كه مي فرمايد: «فما راعني الا و الناس كعرف الضبع الي ينثالون علي من كل جانب حتي لقد و طي الحسنان و شق عطفاي مجتمعين حولي كربيضه الغنم» (پس از قتل عثمان) انبوه مردم رنجديده به يكباره چون يال كفتار از هر سو به خانه ام ريختند آن چنان كه بازويم شكست و ردايم دريده گشت. آنان به فشردگي گوسفندان گرگ زده گردا گردم را گرفتند و زمام امور را به سويم افكندند و سرانجام خلافت را بر من تحميل كردند. پس چرا چنين حكومتي و با حاكميت چنين شخصيتي و با سيره بي بديل و منحصر به فردش با مردم و با حمايت وسيع مردم به هنگام تاسيس دوام نياورد شايد پاسخ داده شود كه حكومت حضرت به خاطر شهادت آن بزرگوار پايان يافت و الا اگر چنين حادثه ناگواري رخ نمي داد حكومت علوي دوام پيدا مي كرد. ولي به نظر مي رسد با جانشيني فوري امام حسن مجتبي (ع) كه بارها از سوي پيامبر و امام علي به عنوان جانشين اميرالمومنين معرفي شده بود و افضل افراد امت پس از شهادت پدر بود و ادامه دهنده سيره حكومتي آن بزرگوار در عين حال حكومت ايشان هم شش ماه بيشتر دوام نياورد و به ناچار بر اساس قرارداد «هدنه» حكومت به معاويه واگذار شد و او بيست سال يعني چهار برابر دوران حكومت علوي و حكومت امام حسن حكومت كرد با آنكه نه از نظر شخصيتي قابل قياس با اميرالمومنان و امام حسن بود و نه با رضايت و استقبال مردمي به قدرت رسيده بود. پس معلوم نيست كه اگر امام علي (ع) به شهادت هم نمي رسيد حكومت علوي چندان دوام پيدا مي كرد. پس پرسش اين نوشته هم چنان به قوت خود باقي است چرا حكومت علوي دولت مستعجل بود؟براي پاسخ به اين پرسش از دو زاويه مي توان نگريست و به دو دسته علل و عوامل مي توان اشاره كرد: نخست علل و عوامل بيروني كه همگي دست به دست هم داده و مانع دوام حكومت علوي شد كه معمولا به اين علل و عوامل بيشتر توجه مي شود مثل: دنياطلبي خواص كه به خاطر «زياده خواهي و طمع به سهم بيشتر از بيت المال» و «امارت» بيعت شكني كرده و جنگ جمل را به راه انداختند و عوارض و پيامدهاي منفي فراواني از خود بجا نهاد; يا قدرت طلبي بني اميه و مشخصا معاويه در شام و فتنه گري در شهرها و بهانه جويي و به راه انداختن جنگ صفين با همه پيامدهاي ناگوارش ; يا جهالت و ناداني طيف وسيعي از مردم و بيعت كنندگان با امام كه فريب معاويه و عمروعاص را خورده و با پيش كشيدن حكميت انحرافي را در تاريخ اسلام موجب شده و پديده خوارج به وجود آمد. چنان كه گاه به ظرفيت كم مردم و عدم تحمل عدالت علوي استناد مي شود و حتي شهادت آن حضرت معلول شدت عدالت او شمرده مي شود و اصرار امام بر رعايت عدالت از عوامل پراكندگي مردم كه تابع روساي اقوام و قبائل بودند قلمداد مي گردد. نويسنده در پي بازخواني علل و عوامل ياد شده كه كم و بيش در آثار و تاليفات دانشمندان و متفكران مطرح شده و در جاي خود صحيح است نمي باشد بلكه درصدد است از زاويه ديگري به اين پرسش بپردازد كه كمتر مورد توجه قرار مي گيرد و آن علل و عوامل دروني به معناي سيره حكومتي اميرمومنان علي (ع) است. البته اصرار بر عدالت هم جزو سيره حكومتي آن بزرگوار است اما به لحاظ آن كه زياد گفته و نوشته شده از بحث پيرامون آن صرفنظر مي شود. امام با آن كه مي دانست اتخاذ اين شيوه در مملكتداري حكومت نوپاي او را به «دولتي مستعجل» تبديل خواهد كرد اما اصرار بر اين شيوه را بر پايداري و طولاني شدن حكومتش ترجيح داد. اين سيره را مي توان در شاخص هاي زير نشان داد: 1 ـ ابزاري بودن حكومت در عصر و زمانه اي كه طالبان قدرت براي رسيدن به آن سر از پا نمي شناختند و براي كسب يا حفظ آن از انجام هيچ كاري دريغ نمي ورزيدند امام به رغم آن كه حكومت و ولايت بر مردم حق مسلمش بود به مدت ربع قرن براي حفظ اسلام و به خاطر آن كه مردم تازه مسلمان دين و اعتقادشان را از دست ندهند از حق خود صرفنظر كرد و حتي حاكمان غاصب را ياري نمود. «فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما تكون المصيبه به علي اعظم من فوت ولايتكم التي هي متاع ايام قلائل يزول منها ما كان كما يزول السراب او كما يتفشع السحاب» 2 حضرت كه ماجراي خلافت بعد از رسول خدا را در نامه اي به مردم مصر در سال 38 هجري شرح داده در ادامه با بيان جملات فوق مي افزايد: «پس ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري نكنم رخنه اي در دين يا ويراني در آن خواهم ديد كه مصيبت آن بر من بزرگتر از محروم شدن از حكومت برشماست.» آنگاه حكومت را چنين توصيف نموده: «حكومتي كه متاع چند روزه دنياست و همچون سرابي دستخوش زوال خواهد شد. يا مانند ابر از هم خواهد پاشيد...» اما به هنگام رسيدن به اين منصب «نگاه نو و جديدي را به مقوله حكومت» به مردم عرضه كرده بود. حكومت در نگاه و نگرش آن حضرت تنها جنبه ابزاري داشته و از هيچ گونه اصالتي برخوردار نبود. سخن حضرت به ابن عباس معروف است كه در ذي قار به هنگام وصله زدن به كفش پاره اش فرمود: «والله لهي احب الي من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا» 3 به خدا سوگند اين لنگه كفش براي من از امارت و رياست بر شما محبوبتر است مگر آن كه حقي را اقامه كنم يا جلو باطلي را بگيرم. در خطبه ديگري آن را از آب بيني بزغاله كم بهاتر شمرد و فرمود: «لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلما ان لا يقاروا علي كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها الي غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطه عنز» 4 اگر نبود حضور مردم و تمام شدن حجت بر من به جهت وجود ياور و پيماني كه خداوند از دانشمندان گرفته تا در برابر پرخوري ستمگر و گرسنگي ستمديده سكوت نكنند بدون شك دهانه شتر حكومت را رها مي كردم مانند آغاز حكومت پايانش را هم وا مي نهادم آن گاه مي ديديد كه اين دنياي شما نزد من از آب بيني بزغاله اي هم بي ارزش تر است. همين چند جمله كافي است تا نشان دهد «حكومت» از نگاه امام علي (ع) اصالت نداشته و تنها ابزار و قدرتي براي تحقق ارزش هاي والا و برقراري عدالت و جلوگيري از ستم صاحبان قدرت و ثروت به مظلومان و محرومان است. در هميشه تاريخ نگاه حكومت ها به مقوله قدرت با اين نگاه متفاوت بوده امروز هم كه بشر به انواع پيشرفته حكومت دست يافته باز هم نگاهش به اين مقوله از نوعي «شيفتگي» خبر مي دهد هر چند در ظاهر خود را «وارسته و غير دلباخته» نشان مي دهد و در تبليغات خود را «خدمتگذار مردم» معرفي مي نمايد. بديهي است امامي كه چنين نگرشي به حكومت داشته باشد هرگز نمي تواند روشي را در پيش بگيرد كه براي نگاه داشتن حكومت حقي را تباه سازد يا ستمي روا بدارد. در اين صورت با فلسفه حكومت كه تامين حقوق مردم و برقراري عدالت و جلوگيري از ظلم است در تنافي خواهد بود. 2 ـ امانت و مسئوليت بودن حكومت يكي ديگر از نقاط امتياز نگرش اميرمومنان به حكومت آن است كه حكومت «امانت و مسئوليت» است نه «حق و امتياز». خاصيت امانت بودن «موقتي بودن» است و به هنگام سررسيد موعد آن بايد به صاحبش بازگردانده شود