قسمت دوم پاسخ:
همين نوع نگرش موجب مي شود كه حاكمان و دولتمردان خود را امانتدار ديگري بدانند خيانت در امانت را روا ندانند. اين نگاه در خطبه ها و نامه هاي حضرت موج مي زند پي در پي كارگزارانش را به اين حقيقت متذكر مي شد كه امارتي كه در اختيار شماست «طعمه» نيست «امانت» است 5. چنان كه «حق و طلب كاري» نيست بلكه «تكليف و بدهكاري» است. تفاوت اين دو نگاه آن است كه اگر كسي احساس كرد از عهده انجام اين تكليف بر نمي آيد و اين تكليف فوق توان و طاقت اوست آن را نمي پذيرد و خود را مديون خلق و خالق نمي سازد چون شرط اوليه تكليف «قدرت» است ولي كسي كه منصب و مديريتي را حق خود بداند در رسيدن به آن يا حفظ و نگاهداري آن خود را به آب و آتش مي زند. مي گويد: حق گرفتني است و بايد گرفت ! از حق خويش به هر قيمتي بايد مراقبت كرد! امام علي (ع) از اين كه حاكماني بر مردم مسلط شوند كه خود را مالك و فرمانده و مطاع مطلق شمرده و مردم را مملوك و فرمانبر و مطيع مطلق به شدت هراسناك بود و اصولا علت اصلي مخالفت ايشان با بني اميه از همين جا نشات مي گرفت. در خصوص مملكت داراي بني اميه مي فرمود: «فيتخذ مال الله دولا و عباده خولا» 6 پيش بيني رسول خدا بود كه اگر بني اميه به قدرت برسند دين خدا را بازيچه مال خدا را دست به دست بين خود حيف و ميل و بندگان خدا را بردگان خود قرار مي دهند7. 3 ـ اصالت اصول و ارزش هاي اخلاقي از ديدگاه آن حضرت ارزش هاي اخلاقي اصالت داشت و در هيچ شرايطي آن ها را زير پا نمي گذاشت. اين مطلب به قدري در سيره حكومتي امام واضح است كه نيازمند ارائه مستند و نمونه نيست در عين حال به نمونه هايي اشاره مي شود. اصولا پاي بندي امام به اصول و ارزش هاي اخلاقي يكي از مهمترين عوامل كوتاهي عمر حكومت بي بديل ايشان در تاريخ بشريت است. حكومتي كه به رغم مستعجل بودنش بر «تارك تاريخ» مي درخشد و درخشش آن حتي دشمنانش را به شگفتي واداشته و مجبور نموده تا به بزرگي و عظمت او اعتراف كنند. امام مي توانست براي تداوم حكومتش ارزش هايي كه در حكومت هاي قبلي و يا روش هايي كه معاويه استفاده مي كرد بهره بگيرد اما تقيد آنحضرت به اصول و ارزش هاي اخلاقي و ايمان حقيقي اش به اسلام و تعاليم رسول خدا(ص) مانع مي شد. ايشان خود در جمله اي كوتاه به كساني كه معاويه را سياستمدارتر از حضرت مي پنداشتند فرمود: «والله ما معاويه ادهي مني ولكنه يغدر و يفجر و لولا كراهيه الغدر لكنت من ادهي الناس...» 8 به خدا سوگند معاويه ريزك تر و سياستمدارتر از من نيست ولي او حيله مي كند و مرتكب فسق و فجور مي شود و اگر نبود كه حيله گري در اسلام ممنوع است در آن صورت من زيرك ترين مردم بودم. هم چنين در يك سخنراني با مردم كوفه و اشاره به روش هاي مسالمت آميزي كه در به راه آوردن آنان به كار بسته مي افزايد: «اما والله اني لعالم بما يصلحكم و يقيم اودكم باذن الله ولكني لا اري اصلاحكم بافساد نفسي» 9 به خدا سوگند من مي دانم چه چيز شما را سامان مي بخشد و كجي شما را به اذن خدا راست مي كند ولي من اصلاح شما را به قيمت افساد خود شايسته نمي بينم. در بعضي از نسخ آمده: آن چه شما را اصلاح مي كند شمشير است (... ان الذي يصلحكم هو السيف) يعني حاضر نيستم با زور و ايجاد جو رعب و وحشت بر شما حكمراني كنم و به خاطر اصلاح امور با اين روش خود را به فساد بكشم. به هنگامي كه طلحه و زبير از حضرت اجازه خروج از مدينه و عزيمت به عمره را گرفتند حضرت فرمود: شما قصد عمره نداريد بلكه مي خواهيد نيرنگ و خيانت بورزيد قصد بصره كرده ايد. آنان قسم خوردند كه توطئه اي عليه حكومت ندارند. ابن عباس وقتي متوجه شد كه حضرت به آن ها اذن خروج از مدينه داده به حضور حضرت رسيد. امام قصد آنان را از فتنه به اطلاع او رساند و توطئه آنان را برملا كرد ابن عباس پرسيد: پس چرا اجازه داديد از مدينه خارج شوند ! چرا آنان را زنداني نكرديد تا مسلمانان از شر آن ها در امان باشند ! حضرت در پاسخ مطلبي گفت كه از پاي بندي امام به اصول و ارزش ها حكايت دارد هر چند از وقوع توطئه آگاه است. فرمود: «يا ابن عباس ! اتامرني بالظلم ابدا و بالسيئه قبل الحسنه و اعاقب علي الظنه و التهمه و ا آخذ بالفعل قبل كونه كلا! والله لاعدلت عما اخذالله علي من الحكم و العدل و لا ابتدا بالفصل...» 10 اي ابن عباس ! آيا تو مرا به آغاز ستم و به بدي قبل از نيكي دعوت مي كني بر اساس گمان و اتهام كسي را مجازات كنم و قبل از اين كه اقدامي بشود من اقدام نمايم به خدا سوگند از آن چه خدا از من پيمان گرفته يعني اجراي حكم خدا و عدالت كوتاهي نمي كنم و آغازگر جدايي نخواهم بود. از اينگونه موارد در سيره آن حضرت كم و بيش يافت مي شود كه قطعا از عوامل ناپايداري حكومت علوي بشمار مي رود. اين همه نشانگر آن است كه در جدول ارزش ها و اصول حكومت در رتبه نخست قرار ندارد حتي اگر حكومت علوي باشد بلكه ارزش ها و اصول فرصت و ابزاري است براي تحقق اصول و ارزش هاي انساني و ديني و نمي توان براي حفظ حكومت آن ها را زير پا نهاد. به عبارت ديگر «طول و كميت» حكومت اصل نيست بلكه «كيفيت» آن اصل است. عاملي كه باعث مي شود حكومتي پنج ساله به رغم عمر كوتاهش» افتخار بشر «باشد و راه و رسم كشورداري را به بشر بياموزد. بنابر اين تا آن جا كه حكومت بتواند در جهت گيري كلي مسير اصلي را حفظ كند مراقبت از آن يك تكليف حتمي است چرا كه منشا تحقق بسياري از ارزش هاي ديگر است و حتي الامكان بايد از انحرافش جلوگيري كرد. اما آشنايي دولتمردان با جايگاه واقعي حكومت و نسبت آن با اصول و ارزش هاي اخلاقي و ديني تاثير مستقيمي در رفتار آنان دارد. سيره اميرمومنان علي (ع) كه افتخار شيعه بودن او و ادعاي رهروي راهش را داريم پيش روي ماست. دولتمردان ما در جمهوري اسلامي تنها دولت شيعي كره زمين اولي از ديگران اند كه به سيره حكومتي آن حضرت تاسي كنند. مبادا ديگران در اين زمينه گوي سبقت از ما بربايند و به شيعيان و مسلمانان در تقيد به اصول و ارزش هاي اخلاقي فخر بفروشند. يك صاحب منصب در حكومت ديني بايد بداند كه ماندن در يك پست و مقام به ارتكاب هر عملي و رفتاري جايز نيست. حتي با قصد «خدمت به مردم و كشور» نمي توان در مقام و منصبي باقي ماند. چه زيبا فرمود آن امام همام كه «حق در مقام سخن سرايي و توصيف وسيع ترين ميدان ولي به هنگام پاي بندي عملي محدودترين ميدان است.» «فالحق اوسع الاشيا في التواصف و اضيقها في التناصف» 11 پاورقي ها: 1 ـ نهج البلاغه خ. 3 2 ـ نهج البلاغه نامه. 62 3 ـ نهج البلاغه خطبه. 33 4 ـ همان خطبه 3. 5 ـ همان نامه 05. 6 ـ همان نامه 62. 7 ـ بحارالانوار ج 22 ص 398 8 ـ همان خطبه 20. 9 ـ همان خطبه 69. 10 ـ شيخ مفيد الجمل ص 89. 11 ـ نهج البلاغه خطبه. 216