سلام
من از خدا دو چيز خواستم يکي اينکه زود خوشبخت شم يکي اينکه سلامتي داشته
باشم سلامتي رو از دست دادم نميدونم چرا شک عصبي بهم دست داد درست خونه ي معلمم
که پسرشو ميخواستم اعصابم بهم ريخت گند زدم آبروم رفت اين از اين خبر رسيده که سجاد داماد شده
چي ميشد من هيچ وقت شک عصبي نميگرفتم اونم ميومد منو ميگرفت از خدا کم ميشد حالا من حجابمو دارم موهامم ديده نميشه بيشتر اوقات با چادرم ولي هوس دارم همشو بزارم کنار نمازاي صبح که ماشاالله بيدار نميشم باقي رم هروقت دلم ميخواد ميخونم اينهمه دعا کردم اينهمه نامه نوشتم اصلا من بد بد اونا که خوبن
چرا من بايد قرص اعصاب بخورم البته تا چند ماه ديگه قطع ميشه ولي چرا من بايد اعصابم بهم بريزه يا به اون چيزي که ميخوام نرسم من نه کافرم نه منافق نه گبر ولي خستم خيلي خسته هرچي نگاه ميکنم ميبينم که نه زشتم قيافم خوبه من چه مشکلي داشتم غير از اعصابم نميدونم موندم بريدم ديگه مطلب مذهبي کم مينويسم موندم قالب وبلاگمو عوض کنم يا نه ولي چيزي که هست من به جماعت با ايمان گرايش دارم و در حالت متعادل به سر ميبرم