قسمت سوم جواب سوال درمورد اثبات امام زمان
5ـ كرامت ها و شواهد زنده:
بعد از شهادت امام عسكري(ع)، امام مهدي (عج) از طريق نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق معجزه يا شبه معجزه) وجود و امامت خويش را براي شيعيان امام عسكري(ع) نماياند و حجت را بر آنان تمام كرد.
در آغاز غيبت صغري، سازمان مخفي وكالت كه از زمان امام صادق(ع) براي چنين دوره اي پايه ريزي شده بود، از مهم ترين وظايفش اين بود كه شك و حيرت شيعيان را بزدايد و آنان را به امام غايب و نيابت نواب اربعه مطمئن نمايد. نائبان و وكيلان حضرت با ارائة شواهد صدق، كرامت ها و علوم برتر اعطايي از ناحية مقدسه به اين امر اقدام نمودند.
كرامت ها و شواهد صدق در برخي موارد مستقيماً توسط امام مهدي(عج) و در برخي موارد با واسطة سفيران به شيعيان عرض ميشد. تا شيعيان افزون بر اين كه به وجود امام مهدي(ع) ايمان داشته باشند، به نيابت نواب اربعه نيز مطمئن شوند. نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولين سفير ناحية مقدسه، عثمان بن سعيد عمري صورت گرفت، چون كه در اين دوره هنوز شيعيان در حيرت بودند و به وجود امام مهدي (عج) پي نبرده بودند.
سيد بن طاووس مي نويسد: "امام زمان(ع) را بسياري از اصحاب پسرش امام حسن عسكري(ع) ديده و از وي اخبار واحكام شرعي روايت كرده اند. از اين گذشته حضرت وكيل هايي داشت كه اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، كرامات، جواب مسائل مشكل و بسياري از اخبار غيبي را كه حضرت از جدش پيامبر(ص) روايت كرده بود، نقل كرده اند.(21)
نمونه ها:
در اين جا به ذكر چند نمونه اكتفا ميكنيم:
1ـ روايت سعد بن عبدالله اشعري قمي: وي ميگويد: "حسن بن نضر" كه در ميان شيعيان قم جايگاه ويژه اي داشت، بعد از رحلت امام عسكري(ع) در حيرت بود. او و "ابوصدام" و عده اي ديگر تصميم گرفتند كه از امام بعدي جويا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت و گفت: امسال مي خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست كه اين سفر را به تعويق اندازد، ولي حسن بن نضر گفت: نه، من خوابي ديده ام و بيمناكم.
بنابراين بايد بروم. قبل از حركت به احمد بن يعلي بن حماد دربارة اموال متعلق به (امام) وصيت كرد كه اين اموال را نگه دارد تا اين كه جانشين امام عسكري(ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آن جا از سوي ناحية مقدسه توقيعي به دستش رسيد و به امامت امام مهدي(عج) نيز به وكالت خاصة عثمان بن سعيد عمري مطمئن شد.(22)
2ـ روايت محمد بن ابراهيم بن مهزيار: ميگويد پس از وفات امام حسن عسكري(ع) در مورد جانشين آن حضرت به شك افتادم. پدرم وكيل حضرت بود و اموال زيادي نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهي طلبيد و به راه افتاديم، پدرم بين راه مريض شد و به من در مورد اموال وصيت نمود و گفت: از خدا بترس و اين اموال را به صاحبش برگردان هر كه اين نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات كرد.
چند روزي در عراق ماندم، سپس نامه اي از سوي عثمان بن سعيد به من رسيد كه در آن نامه همة علائم و نشانه هاي اموال بيان شده بود، نشانه هايي كه جز من و پدرم كسي آن را نمي دانست.(23)
محمد بن ابراهيم بن مهزيار با اين كرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدي وهم به نيابت عثمان بن سعيد مطمئن شد.
3ـ روايت احمد دينوري سراج: ميگويد: يكي دو سال بعد از درگذشت امام حسن عسكري(ع) به قصد حج از اردبيل حركت كردم و به دينور رسيدم، مردم در خصوص جانشين امام عسكري(ع) متحير بودند، اهل دينور از آمدن من خشنود شدند. شيعيان آن جا سيزده هزار دينا سهم امام، به من دادند كه به سامرا ببرم و به جانشين حضرت بسپارم. گفتم: هنوز جانشين حضرت حتي براي خودم روشن نيست. گفتند: تو مورد اعتماد ما هستي. هر وقت جانشين حضرت را پيدا كردي، به او بده. سيزده هزار دينار را گرفتم و با خود بردم. در كرمانشاه با احمد بن حسن بن حسن ملاقات كردم، او هم هزار دينار و چند بقچه پارچه به من داد تا به "ناحية مقدسه" برسانم. در بغداد در پي نايب حضرت مي گشتم. به من گفتند كه سه نفر مدعي نيابت هستند. يكي باقطاني است. رفتم نزدش و امتحانش كردم و از او شاهد صدق خواستم، چيزي نداشت كه مرا قانع كند. سپس رفتم نزد دومي به نام اسحاق احمر، او را هم به حق نيافتم. رفتم نزد سومي، ابوجعفر يا عثمان بن سعيد عمري، بعد از احوال پرسي به او گفتم: اموالي از مردم نزد من است و بايد به جانشين امام عسكري(ع) تحويل دهم. در حيرتم و نمي دانم چه كنم. او گفت: برو در سامرا به خانة ابن الرضا (امام حسن عسكري(ع)) در آن جا وكيل امام را خواهي يافت. به سامرا رفتم و در خانة حضرت سراغ وكيل امام را گرفتم. دربان گفت: منتظر باش، الآن بيرون مي آيد. لحظه اي بعد فردي آمد و دست مرا گرفت و درون خانه برد. بعد از احوال پرسي به او گفتم: مقداري اموال از ناحية جبل آوردم و به دنبال دليل هستم. ناچارم از هر كس دليلي براي اثبات نيابت وي يافتم، اموال را به او تسليم كنم. در اين وقت براي من غذا آوردند، گفت غذايت را بخور و كمي استراحت كن، سپس به كار تو رسيدگي ميشود. بعد از گذشت پاسي از شب آن مرد نامه اي به من داد كه در آن آمده بود: احمد بن محمد دينوري آمده و اين مقدار پول و كيسه و بقچه آورده و درون آن كيسه اين مقدار پول در آن است، و تمامي جزئيات را بيان داشت. از جمله نوشته بود: در كيسة پسر فلان شخص زره ساز شانزده دينار است. از كرمانشاه نيز يك كيسه از فلان شخص است، و فلان بقچه از احمد بن حسن مادراني است كه برادرش پشم فروش است و ... با اين نامه شك و ترديدم بر طرف شد و مشخص شد كه عثمان بن سعيد عمري نايب حضرت است. حضرت در اين نامه به من دستور داد كه اموال را به بغداد ببرم و نزد همان فردي كه با او ملاقات داشتم، تحويل دهم.(24)