• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : ديشب وجدان با من حرف زد...من و مردم را اذيت نكن!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 40 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 

    سوال آن كاربر:دين حق چه ديني است؟

    جواب نويسنده وبلاك راه فضيلت

    قسمت اول جواب :

    بشر آفريده شده تا به کمال برسد، و چون به تنهايي و با تکيه بر عقل خود نمي تواند راه سعادت را تشخيص دهد و نياز مند پيام و راهنمايي الهي است، خداوند پيامبران را به عنوان راهنماي راه سعادت برانگيخت. در اين را اديان الهي از اديان غير الهي جدا مي شود و اصولاً در قدم اول ضرورت آمدن پيامبران از طرف خداوند ثابت مي شود که طبعاً اديان غير الهي مانند بودا و هندو (اگر غير الهي باشند) جدا مي شوند. اما در مورد اديان الهي که بحث اصلي و بلکه تمام بحث اين نوشتار است، انسان در تعليمات انبيا مانند يک دانش آموز بوده که او را از کلاس اوّل تا آخرين کلاس بالا برند. از اين رو بشر در هر دوره اي طبق مقتضيات زمان و پيشرفتي که پيدا مي کرد، نيازمند پيام نو و پيام آور نو بوده است که بدين لحاظ ظهور پيامبران، تجديد دائمي شرايع نزول کتاب هاي آسماني انجام مي گرفت. با تکامل انسان، دين هم متکامل مي شد، تا اين که بشريت به حدي رسيد که بتواند برنامه کامل سعادت را دريافت نمايد. در اين زمان که دورة خاتميت است، توسط حضرت محمد(ص) که آخرين پيامبر الهي است، دين اسلام به صورت کامل عرضه شد و با آمدن اسلام همة اديان گذشته منسوخ گرديد و همة بشر مکلف شدند از اسلام پيروي نمايند.[1] پس از آن جا که اسلام آخرين دين آسماني و کامل ترين اديان است و با آمدن اين دين، اديان قبلي نسخ شده است، (زيرا با وجود کامل،‌ نيازي به ناقص نمي باشد)[2]و تنها دين حق، اسلام است.
    به بياني ديگر: ‌دين حق در هر زماني، يکي بيش نيست و بر همه کس لازم است از آن پيروي کند. البته ميان پيامبران اختلاف و نزاعي وجود ندارد. پيامبران خدا همگي به سوي يک هدف و يک خدا دعوت مي کنند. آنان نيامده اند که ميان بشر گروه هاي متناقضي به وجود آورند، ولي اين سخن به آن معني نيست که در هر زماني چندين دين حق وجود دارد و انسان مي تواند در هر زماني، هر ديني را که مي خواهد بپذيرد. بر عکس معناي سخن اين است که انسان بايد همة پيامبران را قبول داشته باشد و بداند که پيامبران سابق مبشّر پيامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضل شان بوده اند و پيامبران بعدي مصدّق پيامبران سابق بوده اند، پس لازمة ايمان به همه پيامبران اين است که در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم که دورة‌ او است و قهراً لازم است در دورة ختميه به آخرين دستورهايي که از جانب خدا به وسيلة آخرين پيامبر رسيده عمل کنيم
    .
    قرآن کريم مي فرمايد: " هر کس غير از اسلام ديني بجويد، هرگز از او پذيرفته نيست و او در جهان ديگر از جمله زيانکاران خواهد بود".[3
    ]
    ممکن است گفته شود مراد از اسلام، خصوص دين اسلام نيست، بلکه منظور تسليم خدا شدن است. پاسخ اين است که البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام، دين تسليم است، ولي حقيقت تسليم در هر زماني شکلي داشته و دراين زمان شکل آن، دين گران مايه‌اي است که به دست حضرت خاتم الأنبيا ظهور يافته است و قهراً کلمه اسلام فقط بر آن منطبق مي گردد. به عبارت ديگر: لازمة تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاي او است، و روشن است که همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل کرد و آخرين دستور خدا همان است که آخرين رسول آورده است.[4]پس بعد از بعثت رسول اکرم(ص) تنها دين حق، اسلام است و اديان ديگر منسوخ شده و باطل اعلام گرديده است. چنان که پيامبر اسلام(ص) رسالت خود را جهاني اعلام نمود و يهود و نصارا و همه پيروان اديان ديگر را دعوت به اسلام کرد. قرآن خطاب به پيامبر(ص) مي گويد:‌ "بگو اي مردم، من فرستادة خدا براي همة شما هستم".[5] "اي محمد، ما تو را براي همة مردم بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم".[6
    ]
    " او است که پيامبر خود را با هدايت و دين حق و پايداري فرستاد، تا پيامبر خود و آيين او را بر تمام دين ها غالب سازد، اگر چه مشرکان نخواهند".[7
    ]
    بنابراين از نظر يک فرد مسلمان با دلايل عقلي مسئلة قطعي است که تنها دين حق، اسلام است
    .
    افزون بر اين مي توان گفت: پس از ظهور اسلام، غير از اسلام، دين واقعي که بتوان گفت دين خدا است، وجود ندارد، زيرا کتاب هاي آسماني پيامبران صاحب شريعت که در بردارندة قوانين الهي بودند و محتواي دين محسوب مي شدند، به مرور زمان به کلي محو شد و يا دستخوش تحريف قرار گرفت. چنان که تورات موسي(ع) مورد تحريف هاي فراوان قرار گرفت، و چيزي به نام انجيل عيسي(ع) باقي نماند، بلکه از دست نويس هاي افرادي که از پيروان حضرت شمرده مي شدند، مجموعه هايي تهيه شد و به نام کتاب مقدس معرفي گرديد. هر شخص بي غرضي که نظري بر عهدين (تورات و انجيل فعلي) بيفکند، خواهد دانست که هيچ کدام از آن ها کتابي که بر موسي(ع) يا عيسي(ع) نازل شده نيست
    .
    تورات خدا را به صورت انساني ترسيم مي کند که نسبت به بسياري از امور آگاهي ندارد.[8] و بارها از کار خود پشيمان مي شود،[9] با حضرت يعقوب کشتي مي گيرد و نمي تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مي کند که از او دست بردارد تا مردم خدا را در چنين حالي نبينند.[10
    ]
    وضع انجيل از تورات هم رسواتر است، زيرا اوّلاً چيزي به نام کتابي که بر حضرت عيسي(ع) نازل شده، در دست نيست و مسيحيان چنين ادعايي ندارند که انجيل فعلي کتابي است که خدا بر حضرت عيسي(ع) نازل کرده، بلکه محتواي آن گزارش هايي است منسوب به چند تن از پيروان آن حضرت، و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آن را به عنوان معجزة عيسي قلمداد مي کند.[11] در يک جمله: وحي هاي نازل شده بر اين دو پيامبر بزرگوار تحريف شده و نمي تواند نقش خود در هدايت مردم را ايفا کند و نمي تواند به عنوان دين و وحي الهي تلقي شود، ولي وحي نازل شده بر پيامبر اسلام(ص) بدون هيچ تحريف موجود است و براي هميشه از تحريف مصون باقي خواهد ماند، چرا که خدا مصونيت قرآن کريم از هر گونه تحريف را ضمانت کرده و فرمود: "ما قرآن را نازل کرديم و ما به طور قطع نگهدار آنيم".[12
    ]
    افزون بر آن چه گفته شد، با اثبات نبوت و رسالت حضرت محمد(ص) حق بودن اسلام و بطلان اديان ديگر ثابت مي شود، زيرا همه قبول دارند که آن حضرت که آورندة اسلام است، همة اديان گذشته را منسوخ اعلام نمود و پيروان آن اديان را دعوت به پذيرش اسلام نمود
    .
    نبوت پيامبران از سه طريق اثبات مي شود
    :
    1- قرائن و شواهدي که به صدق دعوي او گواهي دهند
    .
    2- تصديق پيامبر پيشين
    .
    3- معجزه اي که همراه با ادعاي نبوت آورده شود
    .
    نبوت پيامبر اسلام(ص) از هر سه راه اثبات مي شود
    :
    الف) وارستگي حضرت از آلودگي هاي محيط، محتواي دعوت او، شخصت و خصال گروندگان به مکتب او، تأثير مثبت در محيط و پي ريزي يک تمدن عظيم و با شکوه و سوابق زندگي آن حضرت، همه گواه بر صدق دعواي او است
    .
    مردم مکه چهل سال زندگي پر افتخار آن حضرت را از نزديک ديده بودند که کوچک ترين نقطة تاريکي در آن يافت نمي شد و آن چنان او را به راستگويي و درست کرداري شناخته بودند که لقب امين به حضرت داده بودند. طبعاً در مورد چنين شخصي احتمال دروغ و ادعاي کذب داده نمي شد
    .