• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : اهل بيت ..بصيرت ..دعا ..استجابت..قبولي عبادت
  • نظرات : 17 خصوصي ، 72 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 

    ادامه جواب...

    از آنـجـا كـه بـشـر مـحـتـاج و نـيازمند است و حتى يك لحظه هم نياز او از خارج از ذاتش قطع نـمـى گـردد بـناچار بايد براى زندگى تلاش كند و پيوسته در رفع نيازمنديها وكمبودهاى خود بكوشد و در تكامل معنوى و مادى خود فعاليت نمايد . ولـى از آنجا كه خداوند وجودى نامحدود و نامتناهى است , فقر و نياز در ذات پاك او تصور ندارد , زيرا كمالى نيست كه او دارا نباشد . در اين صورت هدف در كارهاى او بايد رسانيدن نفع به ديگرى باشد . به عبارت روشنتر : خداوند وجودى است از هر نظر بى پايان و كامل و هيچ گونه احتياج و نيازى در ذات او راه نـدارد و از طـرفى مى دانيم كه كارهاى او بر طبق مصالح و حكمت است و ساحت او از كـار لغو پيراسته مى باشد , در اين صورت نتيجه مى گيريم : منظور او از آفرينش انسان , رفع نياز از خـود نـبوده و نتيجه خلقت بطور مسلم به خود انسان باز مى گردد ; هدف اين است كه او را به كـمـال شـايـسـته خود برساند بدون اين كه رسانيدن انسان به عاليترين درجات تكامل نتيجه اى براى ذات پاك او داشته باشد . تكامل در جهان طبيعت مطالعه اجمالى در جهان آفرينش , ما را از حقيقت روشنى آگاه مى سازد و آن ايـن كـه : سـراسـر جـهـان مـهـد تـكـامل و پرورش موجودات است و تكامل هر موجودى به خاطرتكامل موجود بالاترى انجام مى گيرد . مـثـلا اشعه گرم و حرارت آفتاب بر صفحه درياها و اقيانوسها مى تابد , قسمتى ازآبهاى دريا را به صـورت بـخار به سمت بالا مى فرستد , باد و طوفان بر سينه بخارمى كوبد و آن را به نقاط خشكى مـى رانـد , بـخـار دريـا پس از يك سلسله فعل وانفعالهاى طبيعى به صورت قطرات زلال باران و دانـه هـاى شفاف برف به روى زمين فرومى ريزد و به چهره بى جان زمين روح تازه اى مى بخشد و زمين با جنبش آرام خود اسراردرونى خود را بيرون ريخته و دشت و صحرا به صورت مخملى سبز رنـگ درمـى آيد , در هرگوشه اى گلى و سنبلى و در هر نقطه گياه و درختى مى رويد , زمزمه جـويـبـار و غـرش آبـشـار , نـواى فرحبخش بلبلان , گلهاى عطر آگين بيابان , رونق ديگرى به زندگى مى بخشد . مطالعه اين فصل از كتاب هستى عاليترين درس خدا شناسى را به انسان مى آموزد و درعين حال ما را به سنت حكيمانه الهى رهبرى مى نمايد و با ديدگان خود مى بينيم كه هر موجودى از جماد و نبات و حيوان , با برنامه مخصوصى به سوى كمال مى شتابد وهمه موجودات جهان به شيوه خاصى بـه سـوى كـمـال حركت مى نمايند و هر روز و هر سال ازصورتهاى ناقص ترى به صورت كاملترى درمى آيند . يـك درخـت بـرومـنـد روز نـخـسـت سـلـولـى بـيـش نـبـوده , سـپس پس از طى مراحلى به صـورت عـظـيـمـتـرين درختان جهان درمى آيد و يا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلول در رحـم مـادر قـرار داشـتـه و يـا در ميان تخمى سربسته محبوس بوده , بعدا در پرتو اراده حكيمانه خداوند جهان از نازلترين مرحله زندگى به آخرين مرحله كمال شايسته خودرسيده است . تـو گـويى اين جهان عاليترين مهد براى پرورش استعدادهاى نهفته درگياه و جاندار است تا هر موجودى به كمال شايسته خود برسد . انـسـان نـيـز كـه جزئى از جهان آفرينش است و يكى از ميوه هاى پر ارزش جهان هستى مى باشد , مـشـمـول هـمين قانون بوده و از نظر هدف و راز خلقت با نباتات و جانداران يكى است و هدف از آفـريـنـش او جـز اين نيست كه به كمال شايسته و لايق خود برسد واستعدادهاى نهفته او شكفته گردد ; او با اراده و اختيار خويش راه كمال خود را پيش مى گيرد . بلكه مى توان گفت جهان و يا بسيارى از موجودات آن به خاطر انسان آفريده شده تاوى براى رفع نيازمنديهاى خود از آنها بهره مند گردد و به كمال شايسته خود برسد . بـنـابـر ايـن خدا انسان را نيافريد كه نيازى را از خود برطرف سازد , كمبود و نقصى را از خود دور نـمـايـد , بـلكه انسان را آفريد تا به سوى كمال شايسته خود رهسپارگردد و با آزادى راه تكامل و سعادت خود را بپويد . روشنتر بگوييم : انسان را آفريده است تا او را به عاليترين درجه اى از كمال برساند و موجودى پست و نـاچـيـز ( سـلول انسانى ) در مسير تكامل خود به جايى برسدكه دانا , توانا , قدرتمند , با اراده , مـتـفـكر و عاقل گردد و با اين كمالات محدود خود نمايشگر كمالات نامحدود و بى پايان خداوند شود . او انـسـان را آفـريد و استعدادهاى شايسته اى در نهاد او به وديعت گذارد ; پيامبران و آموزگاران آسمانى را به تربيت او گمارد تا در سايه بندگى خدا و پيروى ازفرمانهاى سعادتبخش او به تكامل همه جانبه خود نايل آيد و آماده زندگى كاملتردر جهانى وسيعتر گردد . در قـرآن مـجـيد و احاديث اسلامى بطور اجمال به آنچه در بالا گفته شد اشاره شده است ; قرآن مـجـيـد هـدف نـهايى از آفرينش انسان را همان زندگى و سعادت جاويدان اودر جهانى وسيعتر مى داند و مى فرمايد : افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازنمى گرديد (2)مقصود اين است كه هدف از آفرينش انسان را نمى توان در چهارچوبه زندگى مادى پيدانمود , بلكه آن را در جهان ديگر جستجو كنيم و بدانيم كـه وى بـا مرگ خود باز به سير تكامل خود ادامه داده و به سوى يك كمال مطلق ( خدا ) رهسپار مى باشد . و اگـر در آيـه مـا خلقت الجن و الانس الا ليعبدون من جن و انس را نيافريدم جزبراى اين كه عـبـادتـم كـنند ( و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند ) (3) هدف از آفرينش انسان را عبادت و بندگى خدا معرفى مى كند , نه به اين معنى است كه خدا نيازى به اطاعت بندگان دارد , بـلـكـه مـقـصود اين است كه بشر از طريق بندگى و پيروى از دستورهاى خدا و شناسايى او , به كـمـال خود كه زاييده پيروى ازفرمانهاى اوست , برسد , و از اين مجرا به سعادت ابدى و جاودانى كه معلول اطاعت از دستورهاى الهى است , نايل آيد ; و داشتن يك زندگى جاودانى توام باسعادت و خـوشـبـختى , هدف نهايى است كه نبايد پس از آن منتظر هدف ديگرى باشيم ونبايد دو مرتبه سـوال خـود را تكرار كنيم و بگوييم پس از نيل به اين كمال نهايى ديگر چه مى شود و هدف از اين تكامل چيست ؟ممكن است گفته شود كه چرا خداوند همه اين كمالات را يكجا به انسان نداده و چرااو را نيازمند آفريده تا در پرتو فعاليتهاى خويش به كمال مطلوب خود برسد ؟پاسخ اين پرسش روشن است ; يك شيوه اخلاقى در صورتى پسنديده و قابل ستايش است وكمال محسوب مى شود كـه انـسـان بـا كمال آزادى و اختيار و اراده خود آن را كسب كند وبه دست آورد و اگر كمالى به صـورت اجـبـار و نـاخواسته در درون انسانى پديد آيد ,هرگز يك فضيلت اخلاقى و ملاك برترى شـمرده نمى شود , مثلا دستگيرى از مستمندان وساختن يك بيمارستان در صورتى نشانه تكامل روحـى اسـت كـه انـسان از روى آزادى واختيار دست به اين كار بزند و اگر به زور از انسان پولى بگيرند و در اين راه مصرف كنند , هرگز دليل بر فضيلت اخلاقى پول دهنده نخواهد بود و هرگز عمل او موردستايش و تقدير قرار نخواهد گرفت . بنابر اين , انسان براى رسيدن به تكامل روحى بايد راه فضيلت را آزادانه با پاى خود بپيمايد .
    پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مكارم شيرازى - ناصر و جعفر سبحانى 1 - آرى مـردان بـزرگ و شـخصيتهاى برجسته الهى مى توانند خود را از اين روح , تجريدسازند و بـدون در نـظر گرفتن كوچكترين نفع مادى و معنوى , كار شايسته را به خاطرخود آن كار انجام دهند .