سوال:سوال من اين نيست كه چرا خدا انسان را در اين دنيا قرار داده سوال من اين است كه اگر خدا انسان را خلق نمي كرد چه مي شد ايا خدا به اين كار نياز داشت ولي خدا بي نياز است ايا خدا مي خواسته كسي را خلق كند تااو را پرستش كنند ولي خدا بي نياز است اگر انسان خلق نمي شد نه نيازي به بهشت وجهنم بود نه نياز به اينكه انسان به كمال به رسد پس چرا خدا انسان را بوجود اورد
نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:
قسمت اول جواب:
اصل وجود، خير و پسنديده است .عقل انسان گواهي مي دهد كه ايجاد و موجود نمودن معدوم، و بيرون آوردن او از ظلمات عدم، كاري پسنديده است. عقل بر اين گواهي مي دهد كه ايجاد، امري پسنديده و عين لطف است. علم و دانش، نوروخير است؛ عقل سليم به آن گواهي مي دهد،.پس اگر خداوند متعال ما را ايجاد نمود؛ عين لطف و خير است؛.همچنين آفرينش جهان هستي لازمه صفاتي مانند علم ، قدرت ، حكمت ، رحمت و فياضيت الهي است . يعني همان گونه كه علت به صورت ضروري وجود معلول را اقتضا مي كند ، صفات الهي نيز علت وجود جهان هستي است و چون علت وجود دارد ( صفات كمالي خداوند ) معلول نيز وجود خواهد داشت .جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حكمت و... خداست به طوري كه بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند و به عبارتي هر "بود"ي ، "نمود"ي دارد؛ نمي شود روغن باشد اما چربي نداشته باشد و رحمت باشد ، اما بخشش و فيض وجود نداشته باشد! بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است . خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد ، فيض و هستي خداوند را دريافت كند و چون قابليت وجود براي جهان هستي بود ، خداوند آن را آفريد ؛ از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شايسته است كه ما سپاس گزار خدا و قدر شناس او باشيم..خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كاملترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن مي باشد، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كاملترين صورت ممكن را داشته باشد.در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آنها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آنها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبيها و پاكيها دعوت مي كند ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواستهها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است واز سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنماييهاي پيامبران او را به سوي خوبيها فرا مي خواند. او در عرصههاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهيها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.