سلام داداش سجاد
اينم تقديم شما سرور گرامي
کزروس به کورش بزرگ گفت : چرا از غنيمت هاي جنگي چيزي را براي خود بر نمي داري و همه را به مردم و سربازانت مي بخشي ؟!
کورش گفت اگر غنيمت هاي جنگي را نمي بخشيديم الان دارايي من چقدر بود؟
گزروس عددي را با معيار آن زمان گفت ...
سپس کورش يکي از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش براي امري به مقداري پول و طلا نياز دارد !
سرباز در بين مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانيد...
مردم هرچه در توان داشتند براي کورش فرستادند !
وقتي که مالهاي گرد آوري شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسيار بيشتر بود ...!
کورش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اينجاست.اگر آنها را پيش خود نگه داشته بودم ، هميشه بايد نگران آنها مي بودم .
زماني که ثروت در اختيار توست و مردم از آن بي بهره اند مثل اين مي ماند که تو نگهبان پولهايي که مبادا کسي آن را ببرد ...
جمله روز : يکي از شاگردان سقراط از وي پرسيد: ازچه رو هرگز اندوهگينت نديده ام؟ گفت از آن رو که چيزي را مالک نيستم که عدمش اندوهگينم کند...