يک شبي مجنون نمازش را شکست بيوضو در کوچه ي ليلا نشست
گفت يارب از چه خوارم کرده اي؟؟؟؟!!!!!!!!! برصليب عشق دارم کرده اي؟؟؟؟!!!!!!
مرد اين بازيچه ديگر نيستم اين تو ليلاي تو من نيستم
گفت اي ديوانه ليلايت منم در رگت پنهان و پيدايت منم
سالها با جور ليلا ساختي من کنارت بودم و نشناختي
خدايا من هم تو را و هم مجنونم را با هم ميخواهم سر رشته ي تمام توانائي ها توئي خدايا
من جز خانه ي تو از تمام درها نا اميدم خدايا اين آخرين کليد من دربها را با اين شاه کليد
دعا و التماس به تو باز کن که ديگر من هم خسته و ناتوانم و هم بدجور کم آورده ام خداياااااااااااااا
سلام آقا سجاد برادر گرامي خوبين اومدم عرض ادب و سلامي داده باشم
موفق باشين