• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : براي چه من بايد ازدواج كنم ؟؟؟
  • نظرات : 17 خصوصي ، 93 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7      
     
    خيلي مخلصيم حاجي.
    مثل هميشه اموزنده ولي....
    کمي بي ربط فقط براي يک لبخند:

    مردي داشت در خيابان حرکت مي کرد که ناگهان صدايي از پشت گفت: اگر يک قدم ديگه جلو بروي کشته مي شوي.
    مرد ايستاد و در همان لحظه آجري از بالا افتاد جلوي پايش.
    مرد نفس راحتي کشيد و با تعجب دوروبرش را نگاه کرد اما کسي را نديد.
    بهر حال نجات پيدا کرده بود. به راهش ادامه داد.
    به محض اينکه مي خواست از خيابان رد بشود باز همان صدا گفت : بايست
    مرد ايستاد و در همان لحظه ماشيني با سرعتي عجيب از کنارش رد شد. بازهم نجات پيدا کرده بود.
    مرد پرسيد تو کي هستي و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم .
    مرد فکري کرد و گفت :
    - اون موقعي که من داشتم ازدواج مي کردم کدام گوري بودي؟!

    سلام بر استاد عزيز

    خوشحال شدم از آشنايي با شما ...

    مطالب بسيار پر بار و ارزشمندي داريد ...

    الهي که همواره سالم باشيد و تندرست ...


     <    <<    6   7