قسمت دوم پاسخ: اما
پرسش ديگر آن است که آيا بيان اين عذاب ها و نعمت ها اختيار بشري را سلب
نمي کند و او را وادار به انتخاب يک مسير مشخص نمي نمايد؟ در پاسخ بايد
گفت که بيان عذاب ها و نعمت ها داراي دو حيثيت و دو وجه است و به عبارتي
خود داراي دو بار معنايي است.
نخست: حيثيت اطلاع رساني و خبر دهي
از راه هاي پيش رو که اين امر نه تنها باعث سلب اختيار وي نمي شود بلکه
نشانگر احترام به عنصر اختيار و انتخاب انسان است زيرا اختيار و انتخاب در
صورتي معنا مي يابد که انسان بر سر دو راهي سرنوشت قرار گيرد و با شناخت
کافي از هر دو راه و نتايج و فوايد و مضرات آن دو، يکي را برگزيند از اين
رو خداي متعال سرانجام انتخاب هر يک از هر دو راه زندگي بشري را بيان کرده
تا وي بتواند با آگاهي کامل يکي از اين دو راه را برگزيند.
دوم؛ حيثيت تشويق و برحذر داشتن تهديد است که باز اين امر نيز باعث سلب اختيار بشري
نمي
شود و اتفاقا اين امر شايسته و بايسته است همانگونه که از يک دوست خوب و
ناصح دلسوز شايسته و بايسته است که مسير صحيح را معرفي کرده و ما را نسبت
به آن تشويق کند و از قرار گرفتن در مسير ناشايست بر حذر دارد همين امر در
مورد خداوند منان که از هر دوستداري نسبت به ما مهربانتر و نزديک تر است
به گونه اي پر رنگ تر معنا مي يابد و در عين حال نيز اين امر موجب سلب
اختيار بشري نمي گردد، از اين روست که مي بينيم در جهان امروزي بسياري از
مردم در عين اطلاع از مسير ناهموار و عاقبت هولناک گناه باز لذات زودگذر
آن را بر نعمت هاي جاودان الهي ترجيح داده و اين مسير ناصواب رابرمي
گزينند پس روشن است که بيان عذاب و نعمت ها در عين حال که مشوق بشر در
انتخاب راه صحيح مي باشد باعث سلب اختيار وي در تعيين سرنوشت نمي باشد.
اما در مورد علم خداوند به اعمال ما و اين كه برخي خيال مي كنند كه طبق علم خداوند پيش بروند و از خود اختياري نداند
آنچه در پرسش پيرامون علم خداوند گفته شد كاملا صحيح و منطقى است ,
يعنى خداونداز ازل از هـمـه چـيز آگاه بوده است ولى نتيجه اى كه از آن
گرفته شده ( پس بشر درانجام هر نوع كار خود مجبور است ) صددرصد باطل و بى
پايه مى باشد . در ايـنجا براى روشن شدن اين حقيقت بيان دو نكته لازم است:
1 - آزادى بشر در اراده و انتخاب هر نوع كارى كه مى خواهد انجام دهد
, مورداحترام و اتفاق همه خردمندان جهان است حتى آنان كه سنگ مجبور بودن
بشر را به سينه مى زنند و بشر را فاعل جبرى مختار نما مى دانند عملا به
اين اصل احترام گذارده , خود و ديگران را در قسمتى از كارها فاعل آزاد و
صاحب اختيار مى دانند -و لذا - هر موقع از كسى مثلا سخنان توهين آميز
بشنوند و يا فرزند خود را درانجام وظايف سست و تنبل مشاهده بنمايند , فورا
ناراحت شده و موضوع مجبور بودن توهين كننده يا فرزند را به دست فراموشى
سپرده , شروع به داد و فرياد مى كنند ومتخلف را به كيفر كردار خود مى
رسانند . بـنـابـر ايـن بـايـد بـپذيريم كه آن فرد جانى كه مثلا با ضربه
چاقو انسانى را از پاى درمى آورد و يا مـيـگسارى كه جامها را يكى پس از
ديگرى سر مى كشد , با آزادى واختيار , بدون جبر و فشارى از درون خـود يـا
خـارج , دست به اين كارها مى زند و هيچ با وجدانى نمى تواند بگويد كه
آدمكشى و مـيـگـسارى , براى اين افراد مانند نفس كشيدن و هضم غذا يك امر
غير اختيارى و اجتناب ناپذير اسـت و چـنان كه گفته شد , همان افرادى كه
روى يك سلسله خيالبافى , اصل آزادى اراده را منكر شده اند ,هنگامى كه خود
مورد تعدى و ستم قرار مى گيرند صددرصد تغيير عقيده و روش داده واز مقامات
درخواست مى كنند كه ظالم و متعدى را به كيفر اعمال خود برسانند .