اخرين قسمت پاسخ: 3ـ اميرمومنان (ع) مي فرمايند: «الهي ما عبدتك خوفا من عقابك و
لارعبه في ثوابك ولكن و جدتك اهلاً فعبدك»؛(بحارالانوار ج: 41 ص: 14) ؛
خداي من! تو را نه از ترس عذابت و نه به ميل در ثوابت بندگي نمي كنم. بلكه
تو را شايسته پرستش يافتم و به اين دليل عبادتت مي كنم.
واقعيت اين است كه بهشت و جهنم نعمت الهي هستند زيرا بسياري به شوق
بهشت يا از ترس جهنم بندگي خدا را بر خود هموار مي كنند. چه بسيار از مردم
كه روزه در گرماي تابستان را تنها به اين دليل بر خود هموار مي كنند كه از
آتش سوزان جهنم بيم دارند يا دل خوشي به آب گواراي بهشت الهي هستند و آنها
نفس خود را مكلف به مشقت چند روزه دنيا مي كنند تا در سعادت ابدي باشند.
اما اهل الله و عاشقان كوي دوست ؛ بندگي را تشريف مي دانند آنها را فكر
بهشت و جهنم نيست. بلكه خود را مفتخر مي دانند كه به آستان حضرت دوست بار
يافته اند و بندگي را افتخاري بر خود مي شمارند.
به بندگي و صغيرت گرت قبول كنند
سپاس دار كه فضلي بود كبير از دوست
بجاي دوست گرت، هر چه در جهان بخشند
رضا مده كه متاعي بود، حقير از دوست
جهان و هر چه در او هست يا نعيم بهشت
نه نعمتيست كه باز آورد فقير از دوست
مرا كه ديده به ديدار دوست بر كردم
حلال نيست كه بر هم نهم بتر از دوست (سعدي)
آري آنكه به مقام محبت نائل آمده ديگر به بهشت و جهنم كاري ندارد. او به دنبال دوست است و بهشت
و جهنم براي او بهانه است. به تعبير سعدي:
داني حيات كشته شمشير عشق چيست؟
سيبي گزيدن از رخ چون بوستان دوست
پس نبايد از خدا ترسيد بلكه چنين خدايي بجر عشق و محبت را نشايد.
پرستش عاشقانه و گريه عاشقانه تنها مناسبته مقام الهي است. اما متاسفانه
اكثريت مردم به اين مقام و معرفت نمي رسند. آنها تاجر صفت هستند و براي مزد
كار مي كنند يا همانند بردگان، از ترس تنبيه فرمانبرداري مي نمايند. دليل
اين مطلب عدم معرفت است. آنكه خدا راببينند، ديگر حاضر نيست كه در محضر او
كاري خلاف رضاي او بكند. بنابراين حتي ترس و شوق او نيز عاشقانه است. او
بيم جهنم و آتش ندارد. بلكه بيم دارد كه در محضر دوست خلاف ادب از او سر
بزند. همچنين او به بهشت شوق و ميلي ندارد. بلكه ميل او به ديدار يار و جنت
لقاء است. بنابراين ترس از خدا، مرحله پايين و اول بندگي است. چنانچه شوق
به بهشت نيز از مراحل پاييني بندگي است. اما مرحله بالاي آن عبادت عاشقانه
است. منطق ترس، منطق بردگي است ، اما منطق عاشق، منطق سوختن و جانبازي است.
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
(حافظ)
عاشق نيز از خدا مي ترسد. اما نه از خداي منتقم كه عذاب مي كند. بلكه
از خداي مهربان كه نكند در محضر و پيشگاه او خلاف ادبي مرتكب شود و بر
خلاف مقتضاي عشق رفتاري از او سر بزند. او به تعبير اميرمومنان خدا را با
چشم دل مي بيند.
پرسشگر از امام (ع) پرسيد: «هل رأيتك ربك يا اميرالمومنين؟ فقال :
أفأ عبد مالا اري؟ قال: و كيف تراه؟ لاتراه العيون بمشاهده العيان ولكن
تدركه القلوب بحقايق الايمان؛ (نهج البلاغه ـ كلام: 179 شرح عبده ، ج: 2 ص :
99) ؛ «اي فرمانده ايمان ! آيا پروردگارت را مي بيني؟ فرمود: چگونه آنكه
را نمي بينم بندگي كنم؟ عرض كرد: چگونه او را مي بيني؟ فرمود: چشم او را
نمي بينند ، بلكه دل ها با حقيقت ايمان او را ادراك مي كند.
اين علم شهودي، منبع و مركز عبادت عاشقانه است. به همين دليل است كه
در اولين سوره اي كه بر قلب مبارك پيامبر(ص) كه نازل شد . سخن نه از ترس
بود و نه از شوق به بهشت. بلكه سخن از حياء بود كه انسان بداند كه خدا او
را مي بيند و در محضر و پيشگاه او حيا كند: «الم يعلم بان الله يري» آيا
نمي داني كه خدا مي بيند؟ (علق: 14)
بله اگر كسي اين گونه خدا را مراقب خود ببيند. هيچگاه خلاف نمي كند
اما نه از ترس يا شوق؛ بلكه از روي دوستي و حيا در اين صورت به مقام امن و
آسايش نائل شده است و مقصد و مقصود ناب پيامبران و اولياء الهي نيز دعوت
مردم به اين نوع بندگي است.