سلام
حال شما خوبه
تا نقش خيال دوست با ماست ما را همه عمر خود تماشاست آنجا که جمال دلبر آمد والله که ميان خانه صحراست وانجا که مراد دل برآمد يک خار به از هزار خرماست گر چه نفس هوا ز مشکست ورچه سلب زمين ز ديباست هر چند شکوفه بر درختان چون دو لب دوست پر ثرياست هر چند ميان کوه لاله چون ديده ميان روي حوراست چون دولت عاشقي در آمد اينها همه از ميانه برخاست هرگز نشود به وصل مغرور هر ديده که در فراق بيناست