آتشي در اين دلم افتاده استکيست آن محرم خبر دارش کنمبا دهان بسته مي گويم سخنعاشقي خواهم که هوشيارش کنمگوهري دارم درون سينه امطالبي کو تا خريدارش کنممن نمي بينم کسي را مشتريپس چگونه نقد بازارش کنم