سوال:ي
ه دوستي دارم که قبلا مسلمون بوده و حالا مسيحي شده. علتش هم اين بوده که مريض بوده و خيلي به ائمه متوصل شده. فرجي نشده. تو يه سفر با آلمان که براي درمان رفته بوده. اتفاقي ميره کليسا حال خوبي داشته اونجا و از حضرت مسيح کمک ميخواد و ميزنه شفا ميگيره. بعدش مسيحي ميشه.همه چيز مارو زير سوال ميبره.منم جابشو ميدم. اما يه سوالي که براي يکي از دوستاي ديگم پيش اومه اينه که ميگه اگه اسلام دين حقه چرا بايد حضرت مسيح شفا بده پيروانش رو تا روز به روز زيادتر و قوي تر بشن؟بعدشم اينکه انا ميگن هيچ کجا گفته بعدش مسلمون شيم؟ از کجا معلوم اين دين همون دين باشه و اين پيامبر آخرين پيامبرو...ممنون اگه كمكم كنيد.نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:قسمت اول پاسخ:پرسشگر گرامي با سلام و تشکر و تسليت ايام عزاي امام حسين (ع)
و سپاس به خاطر اين كه سوال خود را با وبلاك راه فضيلت در ميان گذاشتيد ان شاالله كه خدمت گزار خوبي باشم ...
دوست شما که براي مداوا به آلمان رفته ، در آن جا درمان شده ،نه با حضور در کليسا ، گرچه در نگاه اسلام حضرت مسيح پيامبر الهي و ممکن است با توسل به او کسي درمان شود ، ولي بايد توجه داشت که توسل و اثر بخش بودن آن در مسجد بايد تجربه شود که حضرت مسيح را بنده و فرستاده خدا مي داند و نه در کليسا که او را فرزند خدا مي پندارند . از اين رو بايد توجه داشت و گول اين توهمات را نخورد. اما در باره حقانيت اسلام و اين که آخرين دين آسماني است، بايد گفت :
اصل نبوت را ميتوان از دليلهاي برون ديني (دليل عقلي) و هم از دليلهاي درون ديني (دليل نقلي) اثبات کرد،ولي در انقطاع وحي و نبوت ، دليل عقلي بر ضرورت انقطاع و خاتميت نداريم، يعني عقل، آمدن پيامبر ديگر را محال نميبيند، جز اين که دليلهاي درون ديني عقل را متقاعد به پذيرش خاتميت ميکند، بنابراين عقل بشري به ضرورت انقطاع نبوّت و استحاله تداوم آن دست نميبازد، بلکه پايان نبوّت از راه دانشي است که اگر خداوند به پيامبر نياموخته بود، خود او نيز بر آن آگاه نبود، بنابر اين اگر پيامبر اکرم ادعاي خاتميت نکرده بود، هيچ کس قادر به دستيابي بر اين راز نبود.
گرچه دليل عقلي به مفهوم دقيق کلمه بر ضرورت خاتميت وجود ندارد. اما خاتميت را از چند راه ميتوان توجيه عقلاني کرد:
الف: از راه علل فاعلي، يعني پيامبر تحت تربيت و ربوبيت حق تعالى به آخرين درجات کمال بار يافته است، چنان که از آيات به دست ميآيد، بنابراين کسي که بالاتر و برتر از او باشد ،به دنيا نيامده و نميآيد. او شايسته خاتميت يعني کمال نهايي است.
ب: از راه علل قابلي؛ بهترين ميوه جهان طبيعت به نام پيامبر خاتم عرضه شده است . ابر و باد و مه و خورشيد و فلک افتخار دارند که بهترين خلق اولين و آخرين را در دامن خود پرورده و جهان را از چنين نعمتي بهرهمند ساختهاند.
ج: از راه علل غايي : با آمدن پيامبر اسلام نياز بشر تأمين شده ، زيرا اراده حق از طريق وحي و قرآن و سنت و عقل کشف شده است و نياز به شريعت جديد و اعزام رسولان و انزال کتابهاي آسماني نيست.(1)
امام خميني در تحليل خاتميت و اينكه اين دين همان دين کامل و آخرين دين الهي است، بيان زيبايي دارد و گفته است:
اگر بعد از خاتم الانبيا، شريعت و نبوتي فرض شود، از سه صورت بيرون نيست:
1ـ اگر در حد کمتر و پايينتر از شريعت ختمي باشد، نه تنها موجب هدايت نميشود، بلکه پيامد آن نقص و گمراهي بشر است، زيرا بعد از شريعت ختمي فراخواندن بشر به سوي شريعت ناقص و پايينتر، دعوت از کمال به نقص و از کامل به ناقص است. اين کار خلاف حکمت الهي و مخالف سرشت تکامل و کمالخواهي انسان است . آمدن چنين شريعتي بر خلاف مصلحت عالم و آدم است.
2ـ اگر شريعت و نبوت مفروض در سطح شريعت ختمي و مساوي آن باشد، اين موجب تکرار در تجلي و برخلاف حکمت الهي است، چه اين که بر اساس قاعده «صرف الشيء لا يتکرر = شيء خالص، تکرارپذير نيست» فرض چنين پديده ناممکن است.
اگر شريعت جديد کاملاً مساوي و عين شريعت ختمي باشد، پس همان است و شريعت جديد محسوب نميشود. اگر تفاوتي به لحاظ نقص و يا کمال دارد، پس مساوي و هم سطح نبوده است و اين خلاف فرض به حساب ميآيد.
3ـ اگر شريعت مفروض، کاملتر از شريعت ختمي باشد، اين غير ممکن است زيرا نبوت ختمي، ظهور نبوت روح اعظم بلکه جلوه نبوت اسم اعظم است . همه نبوتها تجلي نبوت آن حضرت است که در بستر زمانها و زمينهاي خاصي ظهور کرده و با گذشت زمان، مدت اعتبار آن ها سپري گرديده تا بالاخره نبوت به صورت کامل خود در جهان تجلي کرده است.