اگر امروز ما به یک سرما خوردگی ساده مبتلا بشویم برای درمان آن سعی می کنیم و حتی پول خرج می کنیم که هر چه زدوتر خوب شویم حاضریم ساعت ها در نوبت باشیم تا دکتر ما را معالجه کند اما یک سوال:
آیا تا به حال شده که نفس خود را هم یک چکاب بگیریم و ببینیم آیا دردی دارد یا خیر؟تا به حال شده است که شب وقتی داخل رخت خواب هستیم به اعمال روز خود فکر کنیم و ببینم چقدر کارهای مثبت انجام دادیم و چقدر کارهای منفی؟
اصلا تا به حال فکر کردیم که ما امروز چند بار دروغ گفتیم؟برای این که بتوانیم صفت دروغ گو بودن را از خودمان دور کنیم تا به حال به پزشک مراجعه کردیم؟برای این کار تا به حال وقت گذاشتیم؟ یا این که تا یک روحانی را روی صفحه تلویزیون دیدیم فورا به کانال دیگه رفتیم؟
اگر غیبت کردن برای ما شیرین است،این یک درد است،یک درد کشنده،آیا برای درمان و اصلاح این درد قدمی برداشتیم؟اگر نگاه کردن به نامحرم را با لذت انجام می دهیم این یک درد است!!!تا به حال برای برطرف شدن این درد چه افدامی کردم؟
اگر خانمی به راحتی چادر از سر بیرون می کند و با مانتوی تنگ توی خیابان تن نازی می کند و موهایش از روسری بیرون است ...و این یک درد است،تا به حال برای برطرف شدن این درد چه کرده است؟
اگر استفاده از کلمات زشت در بین صحبت ها برای ما یک عادت شده است این یک درد است،تا به حال چقدر به این موضوع فکر کرده ایم و برای پیدا کردن درمان آن اقدام کرده ایم؟
اگر به راحتی نماز صبح ما قضا می شود این یک درد است چقدر دغدغه خاطر داریم که نمازمان قضا نشود؟و سوالات زیاد دیگر....
واقعا چقدر به اصلاح خودمان فکر کرده ایم؟؟؟؟