چند نفر دوست را دیدم که با هم راه می رفتند و با هم می گفتند و می خندیدند از کارشان خوشم آمد،از این که لبخند بر لب هایشان بود من هم خوشحال بودم و آرزو داشتم که این لبخند ادامه داشته باشد و همیشه لب شان خندان باشد و دلشان شاد،نا خواسته صدایشان به گوشم می رسید و می شنیدم گه چاشنی خنده این گروه از دوستان استفاده از کلمات زشت است،کلماتی که در شان یک انسان مسلمان نیست،گاهی به هم دیگر نسبت های زشت می دادند و به جاهای تحریم شده هم اشاره داشتند...
من فکر کردم که شادی این گروه ادامه نخواهد داشت،همین طور هم شد بعد از لحظاتی دیدم که یکی از این گروه جدا شد و آن ها اصرار به بازگشتش داشتند،او نارحت شده بود،زیرا به مقام و منزلتش توهین شده بود و آن گروهِ چند نفری دنبال مقصر بودند و هر کدام دیگری را مقصر می دانستند تا این که این گروه خندان تبدیل به یک گروه از هم پاشیده و ناراحت شد...من در یک دنیا فکر فرو رفتم که این افراد چند دقیقه پیش چنان خندان و شاد بودند که تصور چنین لحظاتی برایشان ممکن نبود ...اما چه شد که به همین سادگی از هم نارحت شدند.؟؟
شما چه فکر می کنید؟به نظر من این گروه ادب حرف زدن را رعایت نکردند و به بهانه شوخی زبانشان را به حرف های نا شایسته آلوده ساختند و شان و منزلت یکدیگر را نادیده گرفتند و این شد که جمعشان از هم پاشید شد ...تا مدتی در این فکر بودم که چرا گاهی بسیاری از دوستی ها،رفتارهای خانوادگی،صله رحم ها،و روابط اجتماعی از هم پاشیده می شود تا به این روایت زیبا رسیدم ...
امام صادق علیه السلام می فرماید:ادب و حرمت میان خود و برادرت را از بین نبر و آن را نگه دار؛زیرا با از بین رفتن ادب و حرمت،حیا نیز از میان مى رود و نگه داشتن ادب و حرمت،مایه پایدارى دوستى است.
آدرس روایت:میزان الحکمه روایت شماره 183