شخصی می گفت:من قبل از این که بخواهم ازداوج کنم شغلی نداشتم،اما پدرم وضعش خوب بود،من هم همیشه این طور فکر می کردم که اگر ازدواج کنم پدرم در امر زندگی من را کمک خواهد کرد،پدر خانمم هم دستم را می گیرد،فلان شغل را هم با کمک دوستانم«پارتی بازی»به دست خواهم آورد و زندگی خوبی تشکیل خواهم داد،با همین فکر و خیال ازدواج کردم وقتی وارد زندگی مشترک با همسرم شدم دیدم خبری از کمک پدرم نیست و اصلا انگار من را فراموش کرده است و دوستان نیز سر گرم زندگی خودشان هستند.و من هر روز از این افراد نا امید تر می شدم ترس از آینده دلم را آزار می داد.تا این که روزی فکری به سرم زد که زندگی من را متحول ساخت،با خود گفتم من چه اشتباه بزرگی کرده ام تنها کسی که باید به او امید داشتم خداوند بود،خدایا من را ببخش که تو را فراموش کردم و به غیر تو امید بستم.همین که این افکار از ذهنم عبور کرد،دست خدا را در زندگی مشاهده کردم و زندگی ام از زمانی کلیک خورد که من به خداوند امیدوار شدم و دانستم همه امور به دست توانای خداوند و با تلاش من محقق می شود،و امروز من به پدرم نیز کمک می کنم به دوستانم کمک می کنم ...این شخص همه این موفقیت ها را به خاطر این می دانست که فقط به خداوند امید داشته است.
همین است معنای روایت امیر المومنین که می فرماید:
تنها به خداوند سبحان دل ببند،که او می فرماید:به عزت و جلالم سوگند امید هر کسی را که به غیر من امید ببندد به نا امیدی می کشانم .
آدرس روایت:میزان الحکمه روایت شماره 792