روزی دوستی داشتم که می گفت:من خیلی گناه کرده ام و نا امید هستم و گمان نمی کنم خداوند من را مورد بخشش خود قرار دهد.حالا که خداوند من را نمی بخشد بهتر است به گناه خود ادامه دهم با او در مورد بخشش خداوند بسیار صحبت کردم ولی ای کاش این داستانی را که می خواهم در این آپ بنویسم آن روز به یاد داشتم.داستان از این قرار است که:
روزی حضرت موسی علیه السلام در کوه طور،هنگام مناجات عرض کرد:ای پروردگار جهانیان.جواب آمد:لبیک.
سپس عرض کرد:ای خدای اطاعت کنندگان!.جواب آمد:لبیک.
سپس عرض کرد:ای پرودگار گناه کاران!.جواب آمد:لبیک لبیک لبیک.
حضرت موسی سوال کرد:خدایا!جکمتش چیست که تو را به بهترین اسامی صدا زدم،یک بار جواب دادی،اما تا گفتم:ای خدای گناه کاران،سه مرتبه جواب دادی؟
خداوند فرمود:ای موسی! عارفان،به معرفت خود و نیکو کاران به کار نیک خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند،اما گناه کاران جز فضل من پناهی ندارند.آگر من هم آن ها را از درگاه خود نا امید کنم،به درگاه چه کسی پناهنده شوند.
واقعا حیف نیست در برابر خدایی به این مهربانی گناه کار باشیم و او را از خود برنجانیم؟؟
منبع:
قصص التوابین ص 198
داستان های موضوعی تالیف کاظم سعید پور ص 34