روزهای سرد و غم باری بود انگار کسی گرمای خورشید را با آب شسته بود و نورش را با ظلمت شکسته بود. منکر با همه توان خود در حال گسترش بود و تصمیم داشت که روشنایی را از آن بگیرد و جهان را تبدیل به ظلمت کده کند. مردم با چشمان بسته و گو شهای کر شده فریاد های خورشید را نمی شنیدند و دل جان آن ها را منکر ربوده بود . منکر که از سخنان فریب دهنده استفاده می کرد مردم را به پشت کردن به خورشید ترغیب می کرد.و این گونه بود که ماه تصمیم به جان فشانی کرد .
ماه و سه ستاره اش همگی از خانواده خورشید بزرگ بودند که تازه غروب کرده و خورشید دیگری را به یاد گار گذاشته بود .
ماه با تمام وجود از او حمایت می کرد و به مردم می گفت :زندگی بدون خورشید محال است حتما همگی به زمین خواهید خورد و ظلمت دل گیری شما را فرا خواهد گرفت.ولی مردم به حرف های حکیمانه او توجه نکردند و با غلاف شمشیر به او حمله ور شدند ولی ماه همچنان از خورشید دفاع می کرد و به مردم می گفت بدون او سرما شما را فرا خواهد گرفت و همگی دل مرده می شوید ولی آن ها که گوششان کر شده بود. به دستور منکر و یاران سیاهش هیزم آوردند و در خانه ماه را به آتش کشیدند تا از ماه ،خورشید را بگیرند و به سیاهی تحویل دهند و او هم آن را تسلیم خود سازد و با فوت نورش را خاموش کند.ولی بقول شاعر :
چراغی را که ایزد بر فروزد هر آن کس فوت کند ریشش بسوزد
اما ماه با تمام وجودش می خواست که خورشید باشد او به خوبی می دانست که اگر حرمت او شکسته شود بعدش نوبت به ستارگان می رسد. و این بار سیاهی که در داستان ما منکر نام دارد دستور داد ماه را بین در و دیوار قرار دادند و ستاره اش را خاموش کردند و این گونه بود که ماه به بستر بیماری افتاد .اما ماه در بستر بیماری هم برای خورشید دل سوزی می کرد و محرم رازش بود تا این که ماه آن قدر کم سو شد که خود را برای پیوستن به خورشید بزرگ آماده کرد.
خورشید و ستارگان داشتند دومین غم را با فاصله کم،تجربه می کردند و مژهای چشم را با آبی که از دل می جوشید آب یاری می کردند ماه یواش یواش غروب کرد و خانواده اش در فراق او قطرهای اشک را دریا ساختند.
توضیحات:
خورشید بزرگ:پیامبر اکرم صل الله علیه و اله
خورشید یادگار :حضرت علی علیه السلام
ماه :حضرت زهرا سلام الله علیها
ستارگان :امام حسن امام حسین حضرت زینب علیهما السلام
منکر :خلفاء غاصب