مردی در مدینه بود که همه را می خنداند و با مسخرگی رزق و معیشت خود را در می آورد.جماعتی گفتند خوب است که امام سجاد را هم دعوت کنیم و قدری او را بخندانیم شاید از گریه های زیاد لحظه ای ساکت شود
جمع شدند و رفتند خدمت امام،در راه حضرت را دیدند،با دو نفر از غلامان می آمدند .آن شخص به حالت مسخره عبای امام را از شانه اش جمع کرد و به شانه خودش انداخت و شروع کرد به مسخره بازی و اطرافیان هم شروع کردند به خندیدن
امام فرمودند:این کیست؟گفتند مردی است که مردم را می خنداند و از آن ها پول می گیرد.
امام فرمود:به او بگویید،روز قیامت آنان که عمر خود را به بطالت گذارانده اند ضرر می کنند.بعد از این کلام آن شخص دست از اذیت و حرکات ناشایست برداشت و به راه راست هدایت شد.
دوستان این داستان زندگی خیلی از ماها است که گاهی از اذیت کردن دیگران لذت می بریم وقتی داخل اتومبیل خود نشسته ایم و در خیابان مارپیچ حرکت می کنیم و با این کار خود دیگران را اذیت می کنیم و از این کار خود لذت می بریم.گاهی وقتی جای پارک برای ما نیست جلوی اتومبیل دیگران پارک می کنیم و به خاطر این که دو قدم راه نرویم موجبات اذیت دیگران را فراهم می کنیم ....به امید آن روزی که ما هم به راه راست هدایت شویم ...
آدرس:یکصد موضوع پانصد داستان ج 1 ص92