هنوز داغدار بودند و در هجر رسول الله می سوختند و شب و روز می گریستند،و در کنج خانه زانوها را بغل کرده بودند و به صورت یکدیگر می نگریستند و با دیدن گریه دیگری گریه جان سوز سر می دادند که ناگهان درب خانه را کوبیدند!!
این سوال در ذهن اهل خانه نقش بست،کیست کوبنده در؟جوابی به ذهن رسید،لابد عده ای از همسایگان نزدیک و صحابه رسول الله جمع شده اند و برای تسلیت و دل داری آمده اند،حتما پشت در عده ای منتظر رخصت صاحب خانه هستند که اجازه دهد برای گفتن تسلیت و ابراز هم دردی،حتما با دستهایی مملو از محبت آمده اند که که در مصیبت شریک شوند و مردها برای علی دل را محرم سازند و زن ها برای دختر رسول خدا ...
خلاصه در گشوده شد،آن ها که هستند؟ فکرها به نتیجه نشست، و افراد مشخص شدند.آن ها اهل سقیفه هستند که دیگر دلداری و مهربانی در حق خانواده عزا دار علی برایشان مفهوم و معنا ندارد آنان دینشان را برای گردانندگان سقیفه به بهای کم فروخته اند و برای تسلیت یک اغوش هیزم آورده اند و آن را پشت در خانه علی چیده اند آنان با اتش زدن در خانه علی به حضرت زهرا تسلیت میگویند و خود را شریک غم از دست رفتن رسول الله می دانند
آنان برای شکستن پهلو و کشتن محسن آمده اند آن ها دست به کار شدند و برنامه های خود را یکی یکی اجر کردند اول در خانه را آتش زدند و بعد جسارتهای دیگر ..
جنایتی که عده کثیری از مسلمین را از صراط مستقیم علی منحرف کردند و از زلال ولایت علوی محروم نمودند .اینک به جای امیر المومنین حضرت زهر پشت در آمد،مردی پست و دور از نجابت و شرف با خاتون کبریا و حبیبه خدا روبرو شد و بی پروا و بی ادبانه گفتگو می کند.
وقتی گفت:خانه را با اهلش آتش می زنم و به او گفتند:در این خانه امیر المومنین و فاطمه دختر پیامبر و حسنین دو سبط پیامبر هستند،با کمال بی شرمی می گفت:اگر چه آنان هم در خانه باشند آتش می زنم !!!!!
عمر لعنت الله علیه در نامه ای به معاویه این طور می نویسد:وقتی فهمیدم فاطمه پشت در است آن چنان در را فشار دادم که ناله فاطمه بلند شد آن چنان که خیال کردم از صدای ناله اش مدینه زیر و رو شد....
این همه آزار در صورتی بود که بارها از زبان پیامبر شنیده بودند که می فرمود:
او پاره تن من است،قلب من است،و روحی در کالبد من است،هرکس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هرکس مرا بیازارد خدا را آزار داده است ..(1)
باز در روایتی دیگر از ابن عباس که رسول خدا فرمودند:
همانا فاطمه پاره تن من است او نور چشم و میوه دل من است آن چه او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است و آن چه او را خشنود سازد مرا خشنود می سازد .او نخستین فرد از خاندان من است که به من می پیوندد.پس از من به او نیکی کن و حسن و حسین دو پسر من و دو ریحانه من هستند،آن دو اقای جوانان بهشت هستند.آن گاه حضرت دستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:پرودگارا!!من تو را گواه می گیرم که دوست دارم کسی را که آنان را دوست داشته باشد،دشمن هستم با کسی که دشمنآانان است،با هرکس که با آنان بسازد،سازش دارم و با هرکس که با آنان بجنگد می جنگم،با هرکس که با آنان دشمنی کند دشمنی می کنم و دوست کسانی هستم که دوست آنان باشند. (2)
آدرس روایات:1:نور البصار(شبلنجی) ص 52 2:اهل بیت(توفیق ابو علم) ص 124